ما و حکومت حسینقلی خانی
به لطف دوستی، میهمان چند چشم تنگِ ریزه میزه بودم، متولد مالزی و چین. درباره برنامه های آینده حرف زدیم. یکی تازه از شیکاگو برگشته بود، برای ادامه تحصیل در آمریکا برنامه ریزی می کرد. دیگری به فکر کار در توکیو بود، ماه آینده مسافر است. یکی هم گفت ماهی 3000 دلار درآمد دارد، دلیلی ندارد به مهاجرت فکر کند. نوبت من شد، گفتم اگر بتوانم ویزا بگیرم، زبان انگلیسی را بهتر یاد بگیرم، مشکلات مالی ام حل شود و برخی مشکلات شخصی ام رفع شود، شاید .... همه گیج شده بودند بابت این همه شاید و اگر، خودم هم. برگشتم خانه رفتم یادداشت سعید حجاریان را دوباره خواندم: « نمی دانم تاکنون حالت تعلیق به شما دست داده است یا نه؟ حالتی برزخی، معلّق بین آسمان و زمین. ماندن در اغما. حالتی بین مرگ و زندگی. حالت سرگشتگی (disorientation). من گمان دارم ما داریم به این سمت پیش می رویم. یعنی نه به صورت فردی، بلکه به گونه ای اجتماعی... در وضعِ تعلیق، نوعی هرج و مرج و حکومت حسینقلی خانی بر جامعه حاکم می شود که در آن، هیچ چیز پیش بینی پذیر نیست... معمولا اینقدر جلو می رویم تا گزینه هایمان هر لحظه کمتر شود و به جایی برسیم که اساسا گزینه ای برایمان باقی نماند. مانند کویرنوردی که از مبدائی بدون قطب نما و راهنما شروع به حرکت کرده است. طبیعی است که در مبداء انواع گزینه ها را در پیش دارد. اما هرچه جلوتر می رود، گزینه هایش کمتر می شود. تا جایی می رسد که هیچ گزینه ای جز خوردن مردار نمی یابد و از بابِ اَکلِ مِیتُه تن به گزینه ای می دهد که معلوم نیست زنده بماند یا بمیرد....»
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۰/۲۷ ساعت 11:56 توسط رضا حقیقت نژاد
|
متولد تیرماه 56/روزنامه نگار/به سیاست و جامعه شناسی علاقه مندم/درباره همین چیزها می نویسم/ با رسانه هایی چون ايلنا، كلمه، تهران امروز، مثلث، صنعت و توسعه، هفت صبح و ... همکاری داشته ام.