آقازاده‌هاي اهل قلم

اين مطلب را براي تهران امروز نوشتم، در صفحه 6 روزنامه ديروز چاپ شد:
در ميان آقازاده‌هاي اهل سياست، گروهي نيز هستند كه رويه‌اي ديگر براي سياست‌ورزي برگزيده‌اند. اين نسل جوان كه چند صباحي است در فضاي رسانه‌اي و سياسي، خودي نمايانده‌اند را بيش از همه در ميان اهالي هفته‌نامه پنجره مي‌توان يافت. جايي كه چهره‌هايي چون فريدالدين حدادعادل، سجاد صفارهرندي و زهير توكلي حلقه‌اي منسجم و پويا تشكيل داده‌اند و به رصد آب‌ و هواي سياست ايران و جهان مشغولند. در ميان اين گروه اما فريدالدين حدادعادل، چهره‌اي متمايز است. فرزند غلامعلي حدادعادل كه از جمله فارغ‌التحصيلان دانشگاه امام صادق(ع) است، در چهار سال اخير جهشي ويژه در حوزه رسانه داشته است. نقطه آغاز حركت موفق حدادعادل را بايد نشريه محبوب همشهري جوان دانست. جايي كه حدادعادل بيش از 30 ماه سردبيرش بود و اكنون نيز به عنوان رئيس‌ شوراي سياستگذاريش، حضوري نه چندان موثر در اين نشريه دارد. حدادعادل از نيمه دوم 87 كه دوران سردبيري‌اش در همشهري جوان به پايان رسيد، به همراه جمعي ديگر از جوانان اصولگرا در انديشه راه‌اندازي نشريه‌اي تازه افتادند و در اين ميان، قرعه فال به نام نشريه پنجره به مديرمسئولي عليرضا زاكاني افتاد. نشريه پنجره كه حدادعادل در روزهاي راه‌اندازي‌اش با چهره‌هايي چون محمدقوچاني نيز به مشورت نشست را مي‌توان نخستين تجربه موفق اصولگرايان در حوزه نشريات تحليلي سياسي دانست. حدادعادل كه روزگاري بحث مديريتش براي راديو جوان مطرح بود، در روزهاي اخير زمزمه حضورش به عنوان مديرعامل خبرگزاري مهر شنيده مي‌شد - ولي از سوي پدرش تكذيب شد-، علاوه بر فعاليت‌هاي مطبوعاتي در برنامه تلويزيوني به معرفي كتاب مي‌پردازد،‌ در كنار پدر مديريت مدرسه فرهنگ – كه در حوزه علوم انساني فعال است- را به عهده دارد، معاون دانشجويي دانشكده علوم سياسي دانشگاه امام صادق بود و در برخي ديگر از محافل رسانه‌اي خبري و فرهنگي، در رفت‌وآمد است يا مسئوليتي بر عهده دارد. انتخاب رويه‌اي اين چنين از سوي حدادعادل جوان البته با توجه به مشي انتخابي پدر، دور از انتظار نيست ولي سرك‌كشيدن گاه به گاه او به دنياي سياست و كثرت مشاغلش نشان مي‌دهد كه مرد جوان اهداف بسياري در سر دارد. سرمقاله‌هاي فريد در هفته‌نامه پنجره كه اكنون قائم‌مقامي مديرمسئول آن را بر عهده دارد نيز در بسياري از مواقع جنجال‌برانگيز بوده است، از جمله سرمقاله مشهورش درباره احتمال درگيري ايران و تركيه در جنگي بزرگ در آينده نزديك بود كه واكنش‌هاي بسياري را برانگيخت. دو آقازاده ديگر اهالي پنجره كه در ميان نويسندگان نام‌شان بيشتر به چشم مي‌خورد، زهير توكلي فرزند احمد توكلي و سجاد صفارهرندي فرزند محمدحسين صفارهرندي است. زهير توكلي كه اكنون در هفته‌نامه مثلث نيز حضور دارد نيز مانند پدر مشي اصولگرايي منتقدانه دارد. هفته‌نامه مثلث نيز توسط سعيد آجرلو اداره مي‌شود كه از نزديكان مصطفي آجرلو، رئيس‌سابق تربيت‌بدني شهرداري تهران و مديرعامل كنوني باشگاه استيل‌آذين راهبري و مديريت آن را بر عهده دارند. زهير توكلي رسانه‌اي ديگري هم در دسترس دارد، سايت الف كه توسط پدرش راه‌اندازي و مديريت مي‌شود ولي آن‌گونه كه از ظاهر امر برمي‌آيد، پسر علاقه‌اي به حضور در اين سايت ندارد. سجاد صفار هرندي نيز مانند پدر از سرسخت‌ترين منتقدان دوران سازندگي است. سجاد صفار هرندي كه چندي پيش با شكايت مهدي هاشمي رفسنجاني پايش به دادگاه باز شد، در حوزه علوم اجتماعي بيشتر فعال بوده است ولي هرگاه كه در هر حوزه‌اي دست به قلم برده، نيش و كنايه به دوران سازندگي را از نظر دور نداشته است. در مجموع سير حركتي اين سه تن نشان از آن دارد كه در ميان اصولگرايان، شاهد ظهور طيف تازه‌اي از چهره‌هاي جوان هستيم كه با توجه به اهميتي كه براي حوزه فرهنگ و رسانه قائل هستند، اولويت كار و برنامه‌هاي توسعه‌اي خويش را در اين حوزه قرار داده‌اند و در آينده نيز شاهد حركت‌هاي تازه‌اي از سوي اين طيف خواهيم بود. حضور آقازاده‌ها در سال‌هاي نزديك در ميان اصلاح‌طلبان نيز داراي سابقه است. چه كه در ميان اين‌گونه چهره‌ها نبايد از افرادي جنجال‌ساز مانند فائزه هاشمي رفسنجاني غافل بود كه روزگاري روزنامه زن را راه‌اندازي كرد و سرانجام كارش به توقيف و شكايت بسياري از چهره‌هاي سياسي كشيد.مسئوليت مهدي هاشمي در سايت جمهوريت در دوران انتخابات رياست جمهوري نيز به جنجال‌هاي بي‌شماري منجر شد كه در نهايت به خروج از كشور و صدور حكم زندان براي برخي از دست‌اندركاران اين سايت انجاميد. از جمله چهره‌هاي مشابه اين طيف بايد به حسين كروبي اشاره كرد كه هفته‌نامه ايران‌دخت را به سردبيري محمدقوچاني هدايت مي‌كرد. هفته‌نامه‌اي كه سه دوره انتشار را از سرگذارند. روزگار نخست بي‌حاشيه و گمنام بود، دوره دوم كه رويه‌اي اجتماعي و فرهنگي داشت، جايگاه خوبي در ميان نشريات عامه‌پسند يافت و در دوره سوم كه رنگ‌وبوي سياسي به ‌خود گرفت، حاشيه‌ساز شد و سرانجام با حكم هيات‌نظارت بر مطبوعات،‌ لغو امتياز گرديد.
 

سيماي متفاوت معاون اول

اين مطلب را براي تهران امروز نوشتم. در شماره امروز چاپ شده است:

 «معاون اول رئيس جمهور» عنواني است مانوس با كدخدامنشي و ريش سفيدي، چه كه در همه بيست و يك سال گذشته، مرداني چون حسن حبيبي، محمدرضا عارف و حتي پرويز داوودي كه بر صندلي معاونت اول رئيس جمهور وقت تكيه داده بودند، با چنين صفتي بيشتر شناخته مي‌شدند. در هشت ماه گذشته اما محمدرضا رحيمي در كسوت معاون اول احمدي‌نژاد كوشيده است كه سيمايي متفاوت از يك ذهنیت موجود از معاون اول طی 20 سال گذشته را به نمايش گذارد، امري كه دور از انتظار نمي‌نمود. در واقع، نقش‌آفريني و تحرك ويژه محمدرضا رحيمي را بايد معلول بستر و شرايطي دانست كه محمود احمدي‌نژاد فراهم كرده است. به این معنا که تجربه نشان داده است توان مانور و نقش آفرینی افراد در مجموعه دولت تابعی از فضایی است که شخص رئیس جمهور برای آنها در نظر گرفته است و در این میان همه شواهد حاکی از آن است که بر خلاف پرویز داوودی اقتصاددان که بیشتر معاونت اولی خود را در حاشیه گذراند، این محمد رضا رحیمی بوروکرات است که به‌گونه ای دیگر در صحنه حاضر شده است و در حال افزایش حضور و نقش آفرینی خود در مجموعه دولت است. رصد فضاي رسانه‌اي و سياسي ايران در روزهاي اخير و انبوه خبرهاي منتشرشده درباره حوزه كاري رحيمي، نشان مي‌دهد كه معاون اول رئيس‌جمهور بيش از هر زمان ديگر، چه در حوزه سياست داخلي و چه حتي سياست خارجي، فعال‌تر از هميشه نشان مي‌دهد. كما اين كه به نظر مي‌رسد او بدين حد نيز قائل نيست و شنيده‌ها حكايت از آن دارد كه در تدارك انتشار روزنامه‌اي فراگير است. در باب اين استراتژي آقاي معاون اول، نكته مهم به گذشته رحيمي باز مي‌گردد. او در همه سال‌هاي مديريت و سياست‌ورزي خويش، چه روزگاري كه در كردستان بخشدار و يا استاندار بوده است و چه زماني كه در ديوان محاسبات يا حتي مشاورت قوه‌قضائيه روزگار از سر گذرانده، بسط اختيار و اقتدار خويش را نخستين مولفه در موفقيت دانسته است. به عبارت دیگر او مردی نبوده که مایل باشد روزگار را در حاشیه بگذراند. چنانچه همين رويه در دوران ديوان محاسبات، انتقادات بسياري را برانگيخت و برخي نمايندگان از جمله مهدي كوچك‌زاده در تذكرات خويش به حدادعادل،‌ رئيس وقت مجلس خواستار نظارت بيشتر بر ديوان محاسبات شدند و يا داوود دانش جعفري، وزير اقتصاد دولت نهم در مراسم توديع خويش، با اشاره به همين رفتارها، گفت: يک بار آقای دکتر رحيمی، رئیس کل ديوان محاسبات در يک مصاحبه داخلی - خارجی اعلام نمود که يکی از قراردادهای نفتی که در دولت قبل منعقد شده، مسئله دار است و لذا بايد اين قرارداد« که ۲۰ ميليارد خسارت به کشور مي زند» لغو شود. هم من و هم وزير نفت جداگانه با ايشان صحبت کرديم و گفتيم اين نحوه رفتار شما با قراردادهای بين‌المللی حيثيت ما را زير سوال مي‌برد و ديگر در بستن قراردادهای جديد به ما اعتماد نمي‌کنند. ايشان خيلی ساده گفت: «من از شما دستور نمي‌گيرم، بعد از آن با هيات رئیسه مجلس صحبت کردم و خوشبختانه آنها با روش‌های خود، فتيله اين بحث را پایين آوردند.» نكته دوم اما به ماهيت سياست‌هاي اتخاذشده توسط رئيس‌جمهور براي اداره امور باز مي‌گردد. واقعيت قابل رصد در طول چندسال گذشته اين است كه محمود احمدي‌نژاد به دليل كثرت مولفه‌هاي مدنظر خويش در حوزه سياست خارجي كشور و نگاه جدی حوزه بين‌الملل و همچنين علاقه‌مندي شخص رئيس‌جمهور به نقش‌آفريني فزون‌تر در اين حوزه، بي‌علاقه نبود كه در حوزه سياست داخلي،‌ معاون اول، برخی مسئوليت‌هاي رئيس‌جمهور را بر دوش كشد تا او بتواند فارغ‌بال‌تر به حوزه‌هاي بين‌الملل و يا موضوعات کلان دولتی مانند هدفمند کردن بپردازد. از همين زاويه مي‌توان انتخاب اسفنديار رحيم‌مشايي به عنوان گزينه نخست احمدي‌نژاد براي دوره دوم رياست جمهوري‌اش را نيز تحليل كرد. همچنانكه در دور سوم سفرهاي استاني، رئيس‌جمهور به صراحت اعلام كرد كه مسئوليتش بيشتر معطوف به مسائل فرهنگي خواهد بود و معاون اول بار ساير كميته‌ها و كارگروه‌ها را به دوش خواهد كشيد. در دولت نهم نيز احمدي‌نژاد بدين روش متمايل بود ولي دو نكته مانع از آن شد كه پرويز داوودي به چنين مرتبتي دست يابد. نخست اين‌كه حضور سعيدلو در كسوت معاون اجرايي و ارتباط ويژه او با استانداران سبب شده بود كه دست داوودي براي گسترش اختيارات بسته باشد و دوم اينكه، پرويز داوودي در حوزه‌هاي مانند انتخاب وزرا به‌خصوص وزراي اقتصادي، به گونه‌ای عمل کرد که عده ای را خوش نیامد و صف‌بندی هایی را در دولت ایجاد نمود.صف‌بندي‌هايي كه نه به مذاق رئيس‌جمهور خوش آمد و نه ديگران حلقه‌هاي نزديك و دور، چنين رويه‌اي را برتافتند و بدين سبب ماجرا به گونه‌اي پيش رفت كه داودي به حاشيه رانده شد و اينك در مركز بررسي‌هاي استراتژيك رياست جمهوري روزگار عزلت مي‌گذراند. وجه سوم سيماي متفاوت آقاي معاون اول را اما بايد در آينده سياسي ايران جستجو كرد. محمدرضا رحيمي همچون اسفنديار رحيم مشايي به نيكي مي‌داند كه در شرایط فعلی،بسیاری در پی افکندن طرحی برای آینده سیاسی خود هستند. بدين اعتبار منطقي و آينده‌نگرانه است كه هم در برنامه‌اي ميان‌مدت و هم در نگرشي بلند‌مدت، براي افزودن شانس بقاي خويش و تاثيرگذاري در آينده،‌ در انديشه برساختن تشكيلات و گردآوردن چهره‌هاي متنفذ و موثر باشند. چنين زاويه‌ ديدي مي‌تواند انتخاب چهره‌هايي چون علي‌ آقامحمدي كه چهره‌اي معتمد نظام است يا محمد علي‌آبادي كه از جمله ياران ديرينه احمدي‌نژاد است را دقيق‌تر تحليل كرد. روي ديگر اين تحليل هم راهنمايي است براي درك چرايي بخشي از انتقادهای وسيع اصولگرايان منتقد عليه رحيمي. همچنانكه چندي پيش الياس نادران، نماينده تهران كه اين روزها در صف مقدم مبارزه با محمدرضا رحيمي حضور دارد،‌ در ياداشتي كه كه بسط اختيارات مشايي و رحيمي را به باد انتقاد گرفته بود،‌ نوشت:« اين عزل و نصب‌ها، شائبه هدف گيري انتخابات‌هاي آتي كشور را تقويت مي‌كند.» در این میان طبیعی است که در میان افرادی که به آینده می اندیشند، محمدرضا رحيمي هم به واسطه موقعیت و هم به واسطه رویکرد فردی ،طبیعی است که بخواهد در این رقابت به صورتی جدی مشارکت کند.بدين سبب، برنامه ریزی او امري چندان غريب نيست، به‌ويژه اينكه آقاي معاون اول از حمايت و اعتماد ويژه شخص رئيس‌جمهور برخوردار است و چونان مشايي ثاني، مانعي براي پيشبرد برنامه‌هاي خويش نمي‌بيند. با اين وصف بايد از نظر دور نداشت كه بر خلاف قاعده جاري در رفتار سياستمداران ايراني كه حاشيه‌هاي سياست سبب حاشيه‌نشيني زودهنگام آنان مي‌شود، حركت آهسته، آينده‌نگرانه و مداوم رحيمي از حاشيه به متن دولت احمدي‌نژاد، نشان از آن دارد كه آقاي معاون اول، در ادامه راه مصمم است و رحيمي نيز ياد گرفته است كه در مسير تحقق‌شان، جدی تر از دوران گذشته سياست‌ورزي‌اش باشد. و از اين رو است كه مي‌توان سخنان ديروز او در همايش«تهديدات صادرات و سرمايه گذاري و بازتاب مناسب آنها»را بهتر فهميد، آنجا كه مي‌گويد: « بنده براي اين مبارزه با مفاسد اقتصادي سيلي خوردم اما از مبارزه دست نمي‌كشم چون زماني كه شما را به جان‌فشاني در راه مصالح كشور دعوت مي‌كنيم خود نيز بايد آماده باشيم.»

گفت و گو با صداي آشنا

درباره راديو گفت و گو نوشته ام، در شماره امروز روزنامه تهران امروز:

چند هفته‌اي است كه مخاطبان راديو گفت وگو، شاهد رونق مناظره‌هاي سياسي در اين شبكه هستند. اين رونق دوباره،‌ از آن جهت حائز اهميت است كه در ماه‌هاي اخير فروكش‌كردن تب برنامه‌هاي مناظره‌محور در صدا و سيما،‌انتقاداتي را متوجه مديريت اين سازمان كرده بود.
دوران اوج
در 70 سالي كه از راه اندازي راديو در ايران مي گذرد، كم نبوده‌اند برنامه‌هايي كه توانسته‌اند هزاران مخاطب را به خود جذب كنند، برنامه هايي چون افسانه‌هاي هزار و يك شب در سال هاي دور و صبح جمعه با شما‌، در سال‌هاي نزديك. اين رويه اما نه تنها دوامي نداشته است كه در سال هاي اخير، تلويزيون، چونان جعبه اي جادويي كثيري از مخاطبان ايراني را به خود جذب كرده است و راديو، دوستي شده است براي راننده تاكسي ها، پيرمردان مغازه دار و ... اين رويه در ايام سياست زده دهه 80 كه سيماي جمهوري اسلامي ايران خيزي تازه براي عقب نماندن از مطبوعات، ماهواره‌ها و اينترنت آغاز كرد نيز ادامه يافت و در سال‌هاي ابتدايي دهه 80 كمتر پيش آمد كه در اوج گيري رقابت ها و منازعات سياسي، شاهد نقش آفريني راديو باشيم. اما از چهارسال پيش با راه اندازي راديو گفت و گو، دگرديسي قابل توجهي در اين فرايند پيش آمد و اندك اندك راديو موفق شد جاي خويش را در ميان رسانه‌ها باز كند. راديو گفت و گو در دوراني كه حسن خجسته،‌ معاونت صداي جام جم بود و فضايي بازتر را پيش روي خويش مي ديد، بازار داغ و جذابي از مناظره و ميزگرد به راه انداخت. اين بازار داغ كه چهره هاي متفاوتي را به خود مي‌ديد و ميزگرد نقد انديشه هاي احمد فرديد، فريدون آدميت، مجتهد شبستري، عبدالكريم سروش را برگزار مي‌كرد شهريور 87، پس از آن كه انتقادهاي زيادي متوجه اش شد، با تغيير مديران راديو گفت و گو، تعطيل شد.
خاطرات يك مدير
حسن محمديان، مدير وقت راديو گفت و گو پس از بركناري با اشاره به اين كه قرار بود، راديو گفت و گو،‌ تريبوني براي بي تريبون ها باشد، در گفت و گويي با هفته نامه پنجره روايت هاي جالبي از دوران راه اندازي اين راديو دارد: قصد داشتيم شبكه‎اي در راديو تاسيس كنيم تا بي‎طرفي آن از سوي مخاطب احساس شود. لذا در سال 1380 و در دوره دكتر لاريجاني قرار بود اين راديو تاسيس شود كه با توجه به اقتضائات اجتماعي آن زمان، اين برنامه عملي نشد و نهايتا در سال 1384 آقاي مهندس ضرغامي در همايش چهره‎‎هاي ماندگار وعده چنين راديويي را داد. به هرحال در آذر ماه سال 1384 جناب خجسته حكم مرا به‎عنوان مدير راديو گفت‎وگو زد. ما يك ماه بعد هم مي‎توانستيم پخش برنامه‎‎ها را شروع كنيم ولي اين كار را نكرديم؛ چراكه شش ماه براي طراحي آن وقت گذاشتيم. اولين جلسه را ما با اصلاح‎طلبان گذاشتيم كه اشخاصي مثل عيسي سحرخيز، محمد توسلي، محمدجواد مظفر، خانم راكعي و خانم ناهيد توسلي، عليرضا كرماني و... در آن شركت كرده بودند. ما در ابتدا اعلام كرديم كه مي‎خواهيم اين جلسه را ضبط كنيم كه آقاي سحرخيز مخالفت كرد. بعد گفتيم كه قرار نيست اين صدا را در راديو پخش كنيم فقط مي‎خواهيم مهندس ضرغامي آن را بشنوند تا با ديدگاه‎‎هاي شما آشنا شود كه آقاي مظفر نهايتا موافقت كردند اما بازهم برخي موافق نبودند. وي از گفت وگوهاي دوران مديريتش نيز خاطراتي شنيدني دارد: محمد قوچاني گفته بود من تا حالا با هيچ رسانه داخلي و خارجي صحبت نكردم و الان افتخار مي‎كنم كه زير پرچم جمهوري اسلامي حرفم را بزنم. يا صادق زيباكلام به من گفت از زماني كه راديو گفت‎وگو راه افتاد من ديگربه راديو آمريكا و بي‎بي‎سي نياز ندارم. علي شكوهي، از جمله مشاوران محمديان نيز خاطراتي از آن دوران دارد: يكي ديگر از چهره‎‎هاي سياسي (زيدآبادي كه الان هم زنداني است) كه آن زمان بازداشت و زنداني شده بود، پس از چند روز كه از آزادي وي مي‎گذشت به راديو گفت‎وگو دعوت شده بود و خودش در همان برنامه گفته بود كه باورش نمي شود كه 15 روز پيش در زندان جمهوري اسلامي بود و اينك پشت يكي از تريبون ‎هاي رسانه ملي قرار گرفته است و مي تواند حرف‎هاي خودش را بزند. فضاي باز گفت و شنودها اين راديو در اين ايام چنان بود كه حتي مورد توجه روزنامه نيويورك تايمز نيز قرار گرفت و اين روزنامه در گزارشي، متفاوت بودن اصول حاكم بر اين راديو را مورد توجه قرار داد. گفت و گوهاي داغ اين راديو البته تنها مختص به حوزه سياست نبود و در حوزه هاي اجتماعي،‌ فرهنگي و هنري نيز مي‌شد برنامه‌هايي چون سينما صدا را شنيد كه با اجراي فرزاد حسني،‌ جمعه شب ها جمع زيادي را به پاي راديو مي‌نشاند، حسني نيز پس از تغييرات شهريور 87 كه در واقع با رفتن خجسته از معاونت صدا و آمدن صوفي همزمان شده بود، در راديو گفت و گو دوام نياورد و برنامه‌اش تعطيل شد. اين روزگار سرد و ركود كه به شدت مورد انتقاد قرار گرفت اما چندماهي بيشتر طول نكشيد و در ماه‌هاي اخير، اگرچه چهره‌هاي دعوت شده به اين راديو به اندازه سابق متفاوت نيستند ولي هنوز هم بحث و مناظره هايي به شدت داغ در اين راديو شنيده مي شود. گفت و گوهايي كه گاه مورد توجه روزنامه و سايت هاي اينترنتي نيز قرار مي گيرد و بازتاب هاي بسياري در جامعه سياسي داخل و حتي خارج از كشور دارد. تبديل شدن راديو به كانون مناظره هاي سياسي اما مختص به راديو گفت و گو نيست و راديو اينترنتي صداي آشنا نيز چندي است كه در اين حوزه فعال شده و گفت و گوهاي جذابي را براي مخاطبانش تدارك ديده است. اين راديو كه بر خلاف راديو گفت و گو، 24 ساعته است،‌ فعاليت خود را در بهمن ماه سال 1383 به مدت 48 ساعت به‌صورت آزمايشي آغاز كرد و در ماه اخير، به خصوص در ايام پس از انتخابات، رويكردي تازه به مسائل سياسي داشته است.
تاكتيك يا استراتژي؟
درباره اين رويكرد مديران جام جم، اما پاره اي بر اين باورند كه باز بودن فضا در اين دو راديو را بايد به مثابه يك تاكتيك و نه يك استراتژي دانست ( اين موضوع در نظرخواهي‌هاي راديو گفت‌وگو نيز مورد توجه قرار گرفته است). استدلال آن‌ها علاوه بر تغييرات در مديريت راديوهاي مورد اشاره، به جامعه هدف اين دو راديو نيز باز مي گردد، چرا كه راديو گفت و گو تنها شش ساعت برنامه براي تهراني‌ها پخش مي كند و راديو صداي آشنا نيز صرفا از طريق اينترنت و يا ماهواره قابل دريافت است. بر اين باور، اگر گستره مخاطبان اين دو راديو افزايش يابد، امكان اعمال محدوديت ها نيز افزايش مي يابد. فارغ از درستي يا نادرستي اين نظر بايد گفت كه تجربه و پيامدهاي مثبت راديو گفت و گو و صداي آشنا، نشان از آن دارد كه مي توان به اين دو تجربه به عنوان الگويي قابل تعميم و گسترش در مسير تحكيم فرهنگ گفت و گو و مفاهمه ياد كرد، امري كه در جامعه امروز ايران، خلأ و نيازش به شدت احساس مي شود و از همين رو، چه بسا بهتر آن باشد كه علاوه بر آن كه راديو گفت و گو و يا صداي آشنا، براي تمام ايرانيان قابل شنيدن باشد، سيماي جمهوري اسلامي ايران نيز تجربه اي چنين داشته باشد.