در حاشیه

۱- کیش را ترک کردم. چون بدجوری داشتم مات می شدم. ۲- امروز حکم دادگاه را دیدم. جریمه نقدی ام صد هزار تومان است. به خاطر توهین به رئیس جمهور و تبلیغ علیه نظام. سه ماه و یک روز زندان هم به خاطر توهین به مقدسات. گویا به خاطر وضعیت خاص متهم! و جوانی!! جریمه های نقدی هم بدل حبس است. ممنون. فعلا درخواست اعاده دادرسی کرده ام.

محكوم شدم

علی الحساب به ۹۱ روز زندان و پرداخت ۵۰ هزار تومان محکوم شده ام. دایره اجرای احکام دادگستری یزد هم در نامه ای به ضامن من خواسته است که ظرف ۲۰ روز آینده ( تا ۹ فروردین) برای اجرای حکم مراجعه کنم و گرنه وثیقه ۲۰ میلیون تومانی مصادره می شود. ماجرا به گزارشی که اداره اطلاعات استان یزد در مهرماه ۸۵ تهیه کرده بود، بر می گردد. ۲۰ مطلب از مطالب وبلاگ را انتخاب نموده و بالای هر یک هم جرمی تراشیده بود. از توهین به مقدسات و رئیس جمهور گرفته تا اقدام علیه امنیت ملی. دادستان هم بر اساس این گزارش شاکی شده بود و به بازپرسی شعبه ۵ دادگاه انقلاب یزد احضار شدم. رفت و آمدها در آخرين روزهاي ۸۵ منجر به درخواست تامین وثیقه ۲۰ میلیون تومانی شد. در ادامه هم چندین بار مراجعه کردم. با دادستان عمومي و انقلاب یزد هم صحبت کردم. چند پرونده هم مربوط به روزنامه خاتم یزد بود. وقتی از یزد به کیش آمدم، باز هم به بازپرسي مراجعه نمودم و تغيير آدرس را اطلاع و شماره فاكس و تلفن همراه را دادم. ايميل را هم نوشتم. از قرار معلوم هيچكدام كارگر نبوده و به طور غيابي محاكمه شده ام و حكم هم صادر شده است. ۹۱ روز هم گويا معني دار است. اينكه نشود تبديلش كرد به جزاي نقدي. البته احتمالا بايد تشكر كنم. چون جلسه اول، بازپرس گفت كه حكمم اعدام است. مي گفت به مقدسات توهين كرده ام. درباره يكي از پست ها و توضيحات تكميلي آن صحبت مي كرد كه اشاراتي بود به برخي جملات منتشر شده در يك تقويم مذهبي كه با حمايت وزارت ارشاد در قم منتشر شده بود. درباره آن مطلب هم سايت فردا چيزي نوشت و من هم عبارت نامناسب را اصلاح كردم. بجاي عبارت در پست دوم نوشته بودم خزعبلات و البته كه نادرست بود. بازپرس هم مي گفت كه اين حرف هايي كه در تقويم نوشته شده، روايت هاي مسلم شيعه بود و تو اين روايات را خزعبلات خوانده اي. البته من عقيده دارم كه برخي از اين مسائل مانند اين سرين زن بزرگ باشد و يا مرد روي شتر هوس همبستري كند، حرف هايي نيستند كه امامان شيعه زده باشند و بايد در درستي اين روايات ترديد داشت و يا تحقيقي جدي تر كرد. بعد از اين مطلب بود كه اداره اطلاعات شاكي شد. متن شكوايه هم شبيه چيزي بود كه در يزدفردا نوشته شده بود. اينها مهم نيست، مهم اين است كه به جرم مجهول المكان بودن غيابي محاكمه شده ام. در حالي كه در همين وبلاگ نوشته ام كه در جزيره كيش زندگي مي كنم. در اين دو سال هم نشريات بسياري در يزد منتشر كرده ام. چند بار هم به دادگستري مراجعه نموده ام، تغيير آدرس را اطلاع داده ام ولي حتي براي احضارم به ضامن من هم اطلاعي داده نشده است. بگذريم. چيز تازه اي نيست. خيلي وقت است كه نظام قضايي به صدور اينگونه حكم ها افتخار مي كند، اينهم يكي ديگر.

تحليل محتواي تقاضاهاي عاجزانه

چندماهی است که موجي در راديو راه افتاده و در برنامه هاي مختلف،‌ از شنوندگان مي خواهند كه پيامك بفرستيد،‌ ايميل بزنيد، درباره مشكلات بگوييد،‌ انتقاد كنيد تا ما پيگيري كنيم. برنامه هاي صبحگاهي هم از اين قاعده مستثني نيستند. البته پيش از ظهور پيامك و اينترنت هم همينطوري بودند. چند روز گذشته،‌ صبح ها كه به محل كار مي آمدم و يا عصرها،‌ چند دقيقه اي از اين انتقادها و گزارش مشكلات را شنيدم. اين روش قديمي در واقع مشابه روزنامه نگاري شهروندي است كه در دوران مدرن اطلاع رساني و رسانه مد شده و رسانه هاي بزرگ هم از آن بهره ها برده اند. يعني از حيث روشي،‌ قابل قبول و جاافتاده است اما از لحاظ محتوايي؛‌ مروري بر درخواست هايي كه مردم به طور مكرر بازگو مي كنند، قابل تامل است. معمولا اهالي شهرهاي دور افتاده و يا محروم زنگ مي زنند ( چه در شبكه هاي استاني و چه ملي) و از مسئولين "‌تقاضاي عاجزانه"، " خواهش"‌، " التماس" و ...، مي كنند كه مثلا مشكل آسفالت را حل كنند، به غير بهداشتي بودن آب توجه كنند، چرا تلفن ها خط نمي دهد، وام چي شد و .... يا اينكه پيامدهاي معمولا منفي تصميمات مسئولين مربوطه را گوشزد مي كنند. مي خواهم بگويم كه پس از سي سال از استقرار يك نظام سياسي، مردم همواره و روزانه زنگ بزنند و درباره معمولي ترين خواسته ها و حقوق خويش مثل آب،‌ برق،‌ تلفن و آسفالت از مسئولين خواهش،‌ التماس و تقاضاي عاجزانه بكنند،‌ چيزي است در حد جاری شدن عرق شرمندگي، البته از پیشانی مردم. چندي پيش عباس عبدي در رابطه با پرتاب ماهواره اميد، نکاتی دقيق و هوشمندانه نوشت. در بخشي از نوشته اش آمده بود: "هنگامي كه گورباچف بر سر كار آمد، براي این که وضعيت به غايت عقب‌مانده كشور را نشان دهد، در روي صفحه تلويزيون ظاهر شد و دو عدد پاك‌كن كه يكي آلماني بود و ديگر روسي را روي سياهي مداد كاغذ كشيد، معلوم شد، پاك‌كن روسي جز سياه‌تر كردن كاري نمي‌كند و پاك‌كن آلماني سياهي مداد را به خوبي زايل مي‌كند. نتيجه گرفته شد كه دانش‌آموز روس با موشك اس.اس.20 نمي‌تواند دفترچه خود را پاك كند و نيازمند پاك‌كن آلماني است، كاري كه روس‌ها از ساختن آن عاجز بودند. چرا؟ چون با توليد پاك‌كن خوب نمي‌توانستند رژه بروند، اما روزي كه اين رژيم سقوط كرد، يكي از مشكلاتش نداشتن بودجه براي برچيدن و نابود كردن موشك‌هاي غول‌پيكر و فوق مدرن و قاره‌پيماي اس.اس.20 و امثالهم بود، و اين موشك‌ها وبال گردن مردم شده بود. نظامي كه مي‌توانست به كره ماه برود، قادر نبود فساد اداري و دستگاه بوروكراتيك خود را اصلاح كند؟ قادر نبود رضايتي پايدار در مردمش ايجاد كند، و نيز قادر نبود پاك‌كني با كيفيت مناسب براي دانش‌آموزانش تولید و عرضه نمايد، و اين چنين بود كه با بن‌بست مواجه شد." به گمانم تحليل محتواي درخواست هاي راديويي مردم،‌ هم چنين چيزي را نشان مي دهد،‌ با اين تفاوت كه در ايران مردم به بن بست رسيده اند.