یزد، پس از هاشمی رفسنجانی اش

1- این روزها درباره وفات آقای صدوقی در یزد، بیشتر از آنکه خبر منتشر شود، عکس و حاشیه در رسانه ها دیده می شود. نبود صدوقی در یزد، معادل نبود هاشمی در کشور است، شاید هم بیشتر. بدین اعتبار در کوتاه مدت شاهد تغییرات زیادی در جغرافیای سیاسی این دیار خواهیم بود. یزد، تنها دیاری نیست که چنین وضعیتی دارد. مازندران، خوزستان، اصفهان، سیستان و بلوچستان، خراسان و ... هم از این جنس هستند. البته این تحولات مهم معمولا از چشم رسانه های ملی دور می ماند، چون درک از وضعیت محلی ایران زمین ندارند، تنها رسانه ها چنین نیستند، اهالی سیاست، احزاب و ... هم بر این سیاقند. و البته همین درک نادرست، به طور معمول سبب شده که در مواقع حساس برود توی پاچه شان.

2- در یزد که مشغول به کار در نشریه ای بودم، به سبب برخی مطالب از جمله اینکه به گوشه نشینی و بیماری آقای صدوقی اشاره کرده بودیم، مورد عتاب ایشان بودم. پیش آقای سفید، که از بزرگان و نزدیکان ایشان در عرصه سیاسی بودند، گلایه کرده بودند. حرف این بود که جریانی به سردمداری آقای مدرسی که یکی شان در شورای نگهبان است و دیگری که رقیب آقای صدوقی بود، در شرق یزد امام جماعت است،  بر این قصد هستند که بیماری آقای صدوقی را بزرگنمایی کرده و آن را به مسایل سیاسی هم گره بزنند تا بیت رهبری قانع شود که صدوقی عوض شود. بعد هم روزنامه ما را متهم به همسویی با باند آقای مدرسی کرده بودند. آقای سفید هم دستور دادند که بروم خدمت آقای صدوقی و توضیح بدهم که سوءتفاهم شده است. من نرفتم. چون خیلی از آقای صدوقی خوشم نیامد. یک بار در جلسه ای ایشان را دیدم، چند کلمه ای گفتم، ایشان هم باز گلایه کردند و عتاب، قرار شد حضوری بروم، دیدم بی فایده است و دیگر هم نرفتم.

3- مرحوم صدوقی عضو مجمع روحانیون مبارز بود، مانند رضوی نماینده اسبق مردم یزد در مجلس. این دو عضو مجمع روحانیون البته در حوزه سیاسی در یزد، چشم دیدن هم نداشتند و همدیگر را تحویل نمی گرفتن. آقای صدوقی هم با اینکه تهران با اصلاح طلب نشست و برخاست داشت و در مراسمش هم هم ریز و درشت های اصلاح طلب آمده بودند، در یزد نسبت چندانی با اصلاح طلبان نداشت و دوری می کرد. حمایتی خاصی هم نداشت. فکر کنم یکی از اعضای دفترشان یا آقای مدرسی، رئیس اسبق بازرگانی یزد بود که می گفت که جریانات اصولگرا در یزد، 10 برابر اصلاح طلبان از آقای صدوقی کمک می گیرند و مرتب هم به ایشان فحش می دهند. اصلاح طلبان هم مرتب از آقای صدوقی دفاع می کردند ولی معمولا حمایتی نمی دیدند.، نه مالی و نه معنوی. اهالی رسانه هم همین طور. حمایتی که حجت الاسلام یحیی زاده، نماینده میبد داشت، بیشتر بود نکته دیگر اینکه معمولا دور و بر آقای صدوقی، آدم بیسواد زیاد پیدا میشد. در دفترش هم همینطور. نمی دانم در چنین جاهایی چرا فسیل ها بیشتر حضور دارند و آقای صدوقی هم اهتمامی به سر و سامان دادن دفترش نداشت. به همین دلایل و دلایل متعدد دیگر، از منش سیاسی مرحوم صدوقی خوشم نیامد و مانند خیلی از بچه های دیگر اصلاح طلب فعال در یزد و رسانه های این استان، گلایه مند بودیم. ولی خوب، ما که عددی نبودیم که حاج آقا این گلایه را بشنوند یا جدی بگیرند.

4- الان در یزد، برای هر کس عزا باشد، برای تیم مدرسی و برخی لایه های سپاه عروسی است. در این دو دهه خیلی زور زدند که یک جوری کلک صدوقی را بکنند. خیلی سخت شان بود که اغلب نماینده های ولی فقیه، دو آتشه اصولگرا هستند ولی امام جمعه یزد، با اصلاح طلب ها نشست و برخاست دارد. احتمالا سید کاظم مدرسی امام جمعه یزد بشود. البته آیت الله وافی هم که تولیت مسجد جمکران است و اعرافی، امام جمعه میبد هم که جامعه المصطفی را مدیریت کند، آدم های مهمی هستند. باید دید این سه گانه به چه نتیجه ای می رسند. پشت پرده هم شاید دیگرانی باشد، بالاخره یزد، خیلی آدم حسابی در عرصه حوزه و سیاست مملکت دارد، آدم هایی که مثل تجاری یزدی، یواش، یواش و قایمکی اعتبار جمع می کنند و خیلی هم کله گنده می شوند، یهو هم پیدایشان می شود و برگ های برنده رو می کنند.

5- این سنگ یا مهری که گویا در مسجد به سوی خاتمی پرت شده و به پیشانی پیرمردی خورده، خیلی وقت است که در دست مخالفان صدوقی مانده بود تا پیشانی آن مرحوم بزنند. الان وقتش رسیده است که خیلی تسویه حساب ها در یزد صورت بگیرد، مانند همان داستان هایی که در اصفهان رخ داد و در مازندران هم خواهد افتاد.

رئيس‌جمهور آينده از يزد مي‌آيد

بنده چند صباحي به ديار يزد ميهمان بودم، در اين ايام دستي بر آتش نشر داشتم و به سبب انتشار يوميه‌اي سياست آلوده، زمينه حشر و نشري هم با جماعت مدير يزدي فراهم شده بود. در ميان اين جمع همواره پراكنده و به خون هم تشنه، مردي بود لب آويخته و ناخوش سيما، كه سوابق متعدد در حوزه اجرا داشت و عضو شوراي شهر يزد هم بود. بسيار مدت، عضو باشگاه مديران بود ولي در رفتار و همچنين كلام و مديريت به شدت دهاتي و ناشي مي‌نمود. حتي رعايت حداقل ظاهر مانند كت و شلوار پوشيدن هم نمي‌كرد و اگر هم مي‌پوشيد،‌ يقه همواره چرك پيراهنش و عادت مشمئزكننده‌اش، - كه به سرعت هر جا مي‌رسيد كفش هيچگاه واكس نخورده خويش را از پا برون مي‌كرد و همچنين جوراب را، و با دمپايي به صورتي زشت و بدبو قدم مي‌زد- روان انسان را مي‌آرزد كه اين ديگر چه موجودي است؟ اين وي‍ژگي‌ها كه از ظاهر بيان كردم و شايد عده‌اي يزدي‌تبار كه او را مي‌شناسند، خرده گيرند كه چرا گفتي، دقيقا جلوه‌اي نمادين بود از پلشتي فكري و تصميم‌گيري برخي مديران در يزد و بسياري از جاها ديگر.

بگذريم،‌ اين آقاي مدير از لحظه‌اي كه عضو شوراي شهر شده بود،‌ يك انديشه بيشتر نداشت، اينكه شهردار يزد شود، و همه روزگارش به تحقق اين رويا مي‌گذراند، چه كه اگر نشريه‌اي به نقل از كسي، گمانه مي‌زد كه آري،‌ اين مرد هم شايسته نشستن بر كرسي شهرداي است، طرف نشئه مي‌شد و سريع كت و شلوار عوض مي‌كرد – البته يقه چرك تغييري نمي‌كرد-، و اين چند خط را چونان حكم الهي به رويت اين و آن مي‌رساند. و از يكي از دوستان عضو شوراي شهر يزد شنيدم كه عجز و لابه اين مرد براي شهردارشدن به جايي رسيده بود كه در جلسه‌اي گفته بود، ولو شده براي يك‌روز هم موافقت كنيد من شهردار شوم، بعد بركنارم كنيد تا داغ اين هوس به دلم نماند. و البته سرانجام چنين شد، آن مرد شهردار يزد شد و در كوتاه‌مدت هم كوس ناكارآمدي‌اش در هر برزن زده شد و مدت‌هاست كه نام و نشاني از او در ميان رجال اهل سياست و مديريت يزد نشنيده و خبري از او نخوانده‌ام. ا

اين تجربه چند صد كلمه‌اي را بدان سبب نوشتم كه برخي مديران كنوني ما كه نماينده مجلس هستند، در شوراي شهر به سر مي‌برند، عضو حزب هستند و يا شهردار، اگرچه از حيث ويژگي‌هاي ظاهري نسبتي با آن مدير يزدي‌تبار ندارند، خوب مي‌پوشند، لبخند مي‌زنند، خودشان را شهري نشان مي‌دهند ولو ته‌لهجه‌شان دم خروس باشد و ...، اما از سوي ديگر، رفتار،‌ سلوك مديريتي و غلظت چاپلوسي‌شان در حوزه‌هاي مختلف بدان حد رسيده است كه تفاوتي با عملكرد پلشت و بي‌قواره آن مدير يزدي ندارد. اين روزها، اين جنس مردمان چنان براي نماينده و يا رئيس‌جمهور شدن خودكشي مي‌كنند،‌ دست به هر روش آلوده مي‌كنند و عباي رقت‌انگيز ريا، دروغ و بدتر از همه پاچه‌خواري به تن كرده‌اند، كه جز عقده و حقارت به تمام معنا، چيزي نمي‌توان بر آن نام نهاد. و البته اين سيرت، في‌البداهه در عرصه سياست ايران خلق نشده و مروري بر آنچه در اين يكي دو سال رفته است، روشن مي‌سازد كه اين‌همه كينه‌ورزي و انتقام‌گيري نمايشنامه‌اي به تمام معنا از عقده‌ها و تحقيرشدن‌هاي «دهه شصتي» برخي اكابر قوم ريشه گرفته است كه اكنون را براي خالي‌كردنش، آن‌هم به روشي اسهال‌گون، مناسب يافته‌اند.

نيك روشن است كه اگر همين‌ جماعت مشتاق پرزيدنت‌شدن هم رئيس‌ اين جمهوري شوند،‌ ديري نخواهد پاييد كه صورتك‌هاي عدالت‌گستري،‌كارآمدي، توسعه، خدمت، مردم‌داري و هزار و يك زهر و مار ديگر كه اين روزها به مدد رسانه‌هاي رنگ و وارنگ‌شان به خورد مردم مي‌دهند، كنار خواهد رفت و چهره عريان و آلوده به فساد، نابلدي، استبداد و ... پديدار خواهد گشت. و البته هزينه اين را به روال سابق، نه ايشان كه مردمان و ايضا بشكه‌هاي نفت خواهند داد تا بلكه دوران عقده‌گشايي مديري ديگر تمام شود، همچنانكه از دوران مغول تا هنگامه كهريزك، داده‌اند و آب هم از آب تكان نخورده است.