اذان
ساعت
٤ صبح به وقت استانبول، انبوه صداي موذن ها بيدارم مي كند، همه بدون علي
ولي الله، صداها هم ناخوشايند. مالزي هم پشت محله پر موسيقي بوكيت بينگ
تانگ، صبح ها صداي قطار و اذان بي جان نصيبم بود، جزيره از دست رفته بالي
هم حتي در همسايگي ام يك خروس بود و يك مسجد. انگار از بچگي كه سرخود در
گوشمان اذان مي خوانند، بخت مان هم بدان گره مي خورد، هر چه ما دورتر، آواي
او نزديك تر.
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۰۴ ساعت 15:7 توسط رضا حقیقت نژاد
|