نسبت سوزن سبزها و دل و روده مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد را سال ها پیش در یزد دیدم، به گمانم سال 83 بود. روزنامه ای داشتیم و مسیح آمده بود دیدارمان، خوشحال بودیم از آمدنش. خیلی سریع نق زدنمان شروع شد درباره مطبوعات محلی، رنجی که می کشند و قدری که دانسته نمی شود، ولی مسیح امیدواری داد، به اشاره گفت که اینقدر نق نزنید، کار کنید، همین شیوه را هم خودش پیش گرفته در همه این سال ها. بچه شهرستانی هایی مثل ما، آن زمان حس دوگانه ای نسبت به مسیح داشتند، برخی حسادت می ورزیدند، می گفتند این رفته تهران، الکی الکی بزرگ شده و برخی هم خوشحال بودند که یک شهرستانی، سری بلند کرده است و خوشحال تر بودند که مسیح، شهرستانی بودنش را انکار نمی کند. پس از آن هم دو بار دیدمش، زمانی که ایلنا بودم و او شتابان آمد و شتابان رفت. این چند نکته که نوشتم یعنی نق نزدن، انکار نکردن و شتابان رفتن، به گمانم همواره با مسیح بوده است و همچنین جسارت داشتن. مثل این بچه های الکترونیک که دوست دارن دل و روده هر وسیله برقی را بریزند، بیرون، او هم دوست داشت دل و روده خیلی چیزها را بکشد بیرون و موفق هم شد. البته آن طرفی ها هی سعی کردن دل و روده زندگی مسیح را به تلافی بیرون بکشند. این تلاش برای کشیدن دل و روده کار و زندگی در میان خانواده روزنامه نگاران هم رایج است البته، مسیح هم خودش چند باری گرفتار حاشیه هاش شد و حتی به حاشیه ها دامن زد ولی مدتی است که اوضاع بیشتر دستش آمده و بی خیال تر نشان می دهد درباره این چیزها. بهانه نوشتن این مقدمه طولانی، دیدن چند قسمت از تجربه جدید مسیح بود و بخشی از آنتن صدای آمریکا شدن و خبرساز شدنش. قبلا مسیح با پادکست هایش، در عالم رسانه های غیرمکتوب، فعال بود. آن هم تجربه خوبی بود و نشان داد که گاه به خوبی می شود یک فرد، یک رسانه باشد و صدای خیلی ها از جمله خانواده کشته شدگان سال 88 و خانواده زندانیان را به جهانی وسیع برساند، ولی این تجربه مسیح مهم تر آمد به نظرم. بالاخره او سال ها در روزنامه و سایت کار کرده بود، دل و دستش بوی کاغذ می داد، اهل این حرفه می دانند که سخت است رفتن از دنیای کاغذ به دنیای تصویر. مسیح اما بدون توجه به این سختی، این کار را کرده است. برنامه اش حس دوگانه ای به آدم می دهد، روایت صریح درباره سیاست همواره به دل می چسبد ولی نوع ارایه اش خیلی مهم است. آنتن گاه خوب اجرا نمی شود و اگر برنامه مسیح خوب هم اجرا شود، به دل مخاطب نمی نشیند. در بعضی برنامه ها، مسیح خوب لباس نمی پوشد و خوب هم روی صندلی اش نمی نشیند، البته هی دارد بهتر می شود. تحلیلش بر روایتش می چربد، گاه انگار زورکی می خواهد چیزی را توی مغز مخاطب فرو کند، در صورتی که لایک های صفحه اش در فیس بوک نشان می دهد که نیازی به این کار نیست، او مخاطب خودش را پیدا کرده است. گاهی هم یادش می رود تن صدایش را تنظیم کند و مهربانانه تر حرف بزند، با تحکم حرف می زند، جمله هایش می خورد توی صورت آدم. کارش البته خیلی سخت است، چون همانگونه که خیلی ها مطرح کرده اند، برنامه اش با بخش اول آنتن، وصله ناچسبی نشان می دهد ولی مسیح دارد زورش را می زند، مثل همیشه و کارش را می کند. فکر می کنم اگر گیر این تغییرات افتاده بود، کارش ناتمام می ماند و یا بدتر می شد. از این زاویه که او به جای نق زدن، کار خودش را انجام می دهد، می توان مسیح را تحسین کرد. اینها در مقام طرفداری از مسیح یا مخالفت با او نوشتم، درباره توصیف یک واقعیت نوشتم که مسیح 8 سال پیش گفت، نق نزن، کارت را بکن. این جمله را چند روز پیش مرتضی کاظمیان هم در نوشته ای که در سایت جرس منتشر شد، به خوبی تاویل و توصیه کرده بود، فکر کنم عنوانش این بود: "سبزها، یک سوزن به خود."
متولد تیرماه 56/روزنامه نگار/به سیاست و جامعه شناسی علاقه مندم/درباره همین چیزها می نویسم/ با رسانه هایی چون ايلنا، كلمه، تهران امروز، مثلث، صنعت و توسعه، هفت صبح و ... همکاری داشته ام.