لطفا استفراغ كنيد

رئيس جمهور محترم در بديع ترين اظهارات خود - با محوريت به پايان رسيدن دوران مكاتب بشري - ، عملكرد برخي رقباي خويش در عرصه بين الملل را ملاك داوري قرار داده و فرموده اند: "اگر در کشوري راجع به دموکراسي حرف بزنيم، مردم حالت تهوع مي گيرند." البته ايشان قبلا (يکشنبه 5 فروردين 1386) در مصاحبه با شبکه خبری فرانس 24، گفته بودند که "بالاترين سطح دموكراسي در ايران وجود دارد." و پس از بيان اين جمله نه خبرنگار و نه حاضران در مصاحبه و نه كس ديگري استفراغ نكرد. خوب! ممكن است كسي به دلايل پزشكي در همان لحظه در گوشه اي از مملكت و يا جايي ديگر در حال استفراغ كردن بوده ولي مسلم است اين اتفاق اتفاقي ربطي به دموكراسي و حرف زدن درباره آن ندارد.

از حاشيه بگذريم! مي دانيد كه حرف رئيس جمهور چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل ، فاقد هيچگونه تاثيرگذاري است؛ حتي در داخل كشور. به عبارت ساده تر ، امروزه دموكراسي به عنوان معياري براي سنجش عملكرد حاكميت (از حيث روشي) پذيرفته شده و برخي ديگر هم جهت گيري هاي محتوايي هم ، دموكراسي مورد توجه قرار گرفته است. در واقع مي توان روش هاي مورد استفاده معتقدان به دموكراسي را به عنوان جمع بندي سال ها تجربه بشري دانست كه حداقل هايي براي بهتر بودن يافته اند. پذيرفتني است كه اين ادعاهاي مدافعان دموكراسي ممكن است داراي مشكل باشند ولي مسلم شده است كه پياده سازي درست روش هاي توصيه شده ، مشكلات را به حداقل مي رسانند. بگذريم! چون اينكه در اين باره بايد متاسف بود كه چرا رئيس جمهور يك مملكت وقت خود را صرف بيان چنين اظهارات بي خاصيتي مي كند. در ادامه ، اما مي شود به تكرار سوالي را پرسيد. و خواهشي ملتسمانه كرد: در آستانه سي سالگي انقلاب هستيم. از جنگ و شروع دوران بازسازي و تثبيت هم دو دهه گذشته است. مي شود دكتر محمود احمدي نژاد با ياري همه همفكرانش ، ظرف يكسال آينده درباره مباني مورد استفاده حكومت فعلي مثلا در حوزه اقتصاد و فرهنگ اعلام كنند كه چه بوده است ، از كجا گرفته شده است و چه دستاورد تازه اي داشته اند؟ سوالي سختي نيست ولي ممكن است پاسخش تهوع آور باشد. از اين حيث كه در پاسخ به سوال ،‌ دوباره نام دموكراسي به ميان خواهد آمد. 

جملات قصار

اين دو جمله قصار را رئيس محترم جمهور در سفر به شيراز بيان كرده اند: 1- با صدور هر قطعنامه ضد ايراني، كشورمان پيشرفت جديدي در مسئله هسته‌اي را به نمايش مي‌گذارد. اگر مي‌خواهند، دوباره قطعنامه صادر كنند تا ملت ايران دستاوردهاي جديد خود را نشان دهد. 2- نظاميان دستگير شده انگليسي از مسايل خود اطلاع نداشتند و براي يك لقمه نان به استخدام ارتش درآمده بودند.

در ستايش گيج بودن

به نقل از برتولت برشت خواندم : "نخست ‌سوسياليست‌ها را گرفتند و من هیچ نگفتم، چون سوسياليست نبودم. آن‌گاه کاتولیک‌ها را بازداشت کردند و من هیچ نگفتم، چون کاتولیک نبودم. در مورد ناسیونالیست‌ها و انقلابی‌ها هم هیچ نگفتم، چون از آنها نبودم. سرانجام نوبت به خودم رسید، هیچ کس هیچ نگفت. چون هیچ کس نمانده بود." به گمانم درس مهمي باشد براي اين روزها. و براي اينكه پيش از آنكه بدين روزگار نرسيم ،‌ چيزي بگوييم. و يا اينكه اگر نمي شود چيزي گفت ، حداقل زيربار چرت پرت هاي كه اعتبار جمعي و يا فردي را مخدوش مي كند، نرفت. يعني كه رفت؛ به كجا؟ شايد به ناكجاآبادي كه هميشه در انتظار نسل سوخته اين مرز و بوم است.... اينهمه تناقض ، پارادوكس ... گيج شده ام. گيج... نمي دانم! شايد در همين گيج بودن هاست كه احساس مسئوليت و ساير تكاليف نوشته و نانوشته شكوفا مي شود. استدلالم چيست؟ تصميم گيري هاي روزمره دور و برتان ، از بالا تا پائين را مرور كنيد. يا از گيج بودن فردي نشات مي گيرند و يا نتيجه اشان، گيج خوردن جمعي است.... لطفا گيج باشيد يا گيج بخوريد. اصلا تظاهر به اين كار كنيد. مفيد است. به قول قديمي هاي يك چيزي يا به عبارت درست يك .... مي شويد!

سوتي؟

برخی عقیده دارند اين کار روزنامه جام جم سوتي بوده است، گيرم كه در قضيه پرونده هسته اي و يا از زبان آلبرت نشود چنين چيزي گفت ولي درباره مجموع شرايط كنوني و بيروني مملكت به گمانم بشود گفت كه : بابا! محمود جون بي خيال شو جون من!

آرزوهاي گرانقيمت

چند روز پيش ميهمان بزرگي بودم براي انجام مصاحبه. به روال معمول در حاشيه درباره چيزهايي سخن گفته شد. از جمله اينكه تب مهاجرت بدجوري در شهر شايع شده است. مي گفتند كه حتي شايعه رفتن دكتر مجيبيان هم منتشر شده است. نام هاي ريز و درشت ديگري هم ذكر شده كه همه در راه رفتن هستند؛ اغلب هم راهي كانادا مي شوند. ديروز هم يكي از همكاران با نماينده زرتشتيان در مجلس گفتگو كرده بود. نيكنام از رفتن هم كيشان خود به اتريش و آمريكا خيلي اظهار نگراني كرده بود و گفته بود كه پدران ما وضع خيلي از اين بدتر را در زمان صفويه و قاجار تحمل كرده اند. حتي اين روزها كه فكر رفتن و يافتن سرپناهي ديگرم ،‌ در مقام مشورت با استاد دانشگاهي همكلام شدم . گفتم مي روم شيراز ، گفت كجا و چرا؟ برو مالزي. توجيهاتش نيز قانع كننده بود. روي ديگر سكه اينكه ، در روزنامه اعتماد ملي دو روز خواندم تمام تورهاي ورودي به ايران لغو شده؛ تا سال ۲۰۰۹ .  اين خبر بد پس از بحران ملوانان منتشر شده است. البته بعد مقامات مسئول گفتند كه اينقدرها وسعت نداشته ولي به هر حال تائيد شد كه خيلي از تورها لغو شده است. در واقع دولت نهم با علم كردن رافت اسلامي براي ملوانان زبل ،‌ يكي از اهدافش اين بود كه دلي به دست آورد. اما لغو سفرها نشان مي دهد كه نه تنها دلي بدست نيامده كه چشم هاي بسيار نگران شده است؛ ولو به نادرستي. نتيجه بدبينانه اينكه فعلا رفتن از ايران و نيامدن به ايران ، مد شده است. ديروز خاتمي در ديدار با نمايندگان مجلس گفته بود كه هزينه تحقق آرزوهاي مردم را به حداقل برسانيم. دغدغه نيكي است ، البته اجرايي شدنش به شرحي نباشد كه گفته آمد. 

پي نوشت: يادم آمد كه مدت مديدي است برخي نهادهاي امنيتي و سياسي در پي اجرايي كردن طرحي مفصل هستند براي بهره گيري از توانمندي هاي مالي و فكري يزدي هاي دور از وطن. شايد هم برنامه ملي باشد. ولي با اين وضع بايد فعلا آقايان قاچ زين را بچبسند، سواري پيشكش. 

كالاي خوب يا كالاي ايراني

حتما گوشه و کنار شهر ، شما هم دیده اید پلاکاردها و بنرهایی که داد می زنند: ایرانی ، ايراني بخر. يادم هست احمدي نژاد هم در سفرش به شمال، شعار مي داد كه ايراني ، چاي ايراني بخر. شعار ظاهر جذابي دارد و نتايجي بهتر. كالاي ايراني كه فروش برود ، موتور صنعت و توليد تكاني مي خورد ، فرصت هاي شغلي كمتر از دست مي روند و يا ايجاد مي شوند. موضوع مهم اما آيا اين است؟ خريد همواره لذت بخش است، حتي براي آقايان كه هربار مجبورند نسبت به دفعه قبل پول بيشتري بپردازند. لذت مضاعف خريد در به دست آوردن يك كالاي خوب نهفته است. صرف وقت ، پرداخت هزينه و رفع نياز با خريد يك كالاي مرغوب و بادوام ممكن است. در چنين شرايطي مسلم است كه ايراني يا خارجي بودن كالا مهم نيست. در واقع اين توصيه درستي نيست كه از مصرف كننده بخواهيم به هرقيمتي كالاي وطني بخرد. ممكن است چشم و گوش بسته خريدن ، عاملي شود براي درجا زدن توليد كننده ايراني. همان داستان و سرنوشتي پيكان پيدا كرد. نكته بعد به سال هاي آينده برمي گردد. سال هايي كه قرار است ما به كاروان جهاني شده ها بپيونديم؛ اگر بشود، و توليدات فراوان ارزان و متنوع تر از اكنون در معرض ديد خريدار ايراني قرار گيرد، چه مي شود و با كدام شعار خريدار راضي خواهد شد. ساده اينكه اين حرف ها براي فاطي تنبان نمي شود و قرار نيست با اين برنامه ها اقتصاد ايران و توليد داخلي به سر منزل مقصود برساند. شايد اگر دولت به جاي حمايت هاي اينچنين شعاري ، دست خود از جيب اقتصاد بيرون مي كشيد و سر هر گردنه راه بخش خصوصي را سد نمي كرد ، شايد اگر دلخوشي سرمايه گذار خارجي براي آمدن به اين ديار بيشتر مي شد، شايد اگر احساس مسئوليت ،‌فرهنگ رقابت و توجه به استانداردها نهادينه تر مي شد ، كالاي ايراني خود بخود خريده مي شد، اشتغال ايجاد مي شد و ...

اندر بركات ملوان ها

۱- وسط دعوای ملوان ها دلم به حال دانشجویان عدالتخواه که مدتهاست برای دولت احمدی نژاد یقه پاره می کنند ، سوخت. اين جوان ها كه در ايام عيد هم جمع آوري شدند تا تظاهرات كنند ، دو سه روز پيش كه لاريجاني گفته بود ملوانان نيازي به محاكمه نظامي ندارند ، بيانيه دادند كه فلان مي كنيم و مسئولان مرعوب شدند ولي يهو ديدند كه چند ساعت مانده به پايان اولتيماتوم بلر ، انگليسي ها آزاد شدند، كادو گرفتند و رفتند. بيچاره ها ! تازه شده اند مثل تحكيم وحدتي ها.

2- يادم هست كه دوره خاتمي و دوستانش ، هر وقت كاري مي شد كه تحسين غربي ها برانگيخته مي شد ، سريع وصيتنامه و حرف هاي رهبر فقيد انقلاب روي آنتن صدا و سيما و صفحه اول رسانه هاي مخالفش مي رفت كه هر وقت دشمنان نظام از ما تعرف و تمجيد كنند ، روز مرگ ماست. حالا اين يكي دو روز ، همه تلاش صدا و سيما و رسانه هاي موافق دولت احمدي نژاد بر اين استوار است كه تعريف و تمجيد رسانه ها و مسئولان غربي را دليل موفقيت دولت نهم بدانند.

3- در حاشيه ؛ يه سوتي هم خبرگزاري ايسنا داد. نوشت كه احمدي نژاد پس از دستور آزادي ملوانان و در ديدار با آنها ، با همه ملوانان دست داد. فكر نكنم ديگه اوضاع اينقدر جوگير بوده كه يادشون رفته باشه يكيشون زن هست.

مسابقه ، بدون شرح

نوروز امسال، آستان قدس رضوي براي زائرين مسابقه گسترده اي برگزار كرده بود كه جايزه اش كربلا و سكه و جوايز نفيس ديگر بوده است. در اين سوالات كه در عنوانش آمده بود: بعد از اين روي من و آينه وصف جمال / كه در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند، سوالات جالب توجه اي طراحي شده بود كه عينا و بدون توضيح در ادامه مي آيد:

سوال 1ـ تصور كنيم روي صندلي يك مسئول نشسته ايم.با شنيدن سخنان رهبر عزيز انقلاب فهميديم كه: الف) سال 85 چه كار بايد مي كرديم كه نكرديم؟ب) سال 86 چگونه بايد عمل كنيم؟

سوال 2ـ حالا از صندلي بياييم پايين و بشويم مردم!با شنيدن سخنان آقا دستمان آمد كه:كجاي كار ما اشكال دارد و بايد براي درست شدنش اقدام كنيم؟

سوال 3ـ  براي عملي كردن شعار امسال چه كار مي شود كرد؟

سوال 4ـ انگشت اشاره رهبر انقلاب ، ذهن ما را بيشتر به سمت كدام سياست فعلي دشمنان جلب مي كند؟

سوال 5 ـ اگر بتوانيم از اهداف مطرح شده در اين سخنراني فقط يك خواسته رهبر معظم انقلاب را برآورده كنيم ، كدام را انتخاب مي كنيم؟

سوال 6ـ اگر بخواهند يك برگه سفيد كوچك از ما بگيرند و بدهند دست حضرت آقا (آن كس كه فاصله ام با او كمتر از چند متر است!)توي آن برگه مي نويسیم:

طعم زندگی

سه روز از ۳۶۵ روز گذشته است. ساعت۲۱ است.میدان معلم ، شمال غرب شیراز ، یک کافی نت شلوغ و کیبرد خراب . این چند روز خوب و روزهای بهتر آینده میهمان همسرم هستم و البته به اتفاق او ، میهمان خانواده اش. دور از سختی روزنامه نگاری ، کسالت مداوم یزد و هجوم بی پایان واژه ها ، چندنفری مهمترین واژه معمول :" سال نو مبارک " را رد و بدل کردیم و کاممان را به شیرینی سال نو ،  خوش داشتیم. در واقع چند روزی است که از همه چیز بی خبرم . حتی از ماجرایی مثل دستگیری شهرام جزایری. بی خبری هم لطفی دارد. گاه می چسبد و گاه می چسباند به زندگی ، زندگی و طعم دیگرش. سال خوبی داشته باشید.