واقعیت اینکه من از حذف تیمی مثل ساحل عاج بیشتر ناراحت شدم تا وداع ايران با جام جهانی. چون آنها شایسته بودند، توانايي داشتند، مربي داشتند و بازيكنان بزرگ. اما ايران در كنار داشته هاي ضعيف و متوسط خود ، فقط يك عالمه هوادار پرتوقع و پرشور داشت. اينجور وضعيتي در ايران اما سابقه دار است و با نتايج مشابه . ما همیشه از هر اتفاقي ، توقعات بيش از اندازه داشتيم.به اين نمونه ها توجه كنيد:
سال 57 : انقلاب ايران ، سيل عظيمي از توقعات را به همراه داشت. وعده هايي چون آوردن بشكه و يا پول نفت به در خانه ها ، برق و آب و گاز مجاني و ...، همه هواداران انقلابي و احساساتي را پرتوقع و منتظر ساخته بود. به گونه اي كه در فكر صدور انقلاب به ساير كشورهاي جهان بودند. اين توقعات فراوان اما اندك اندك در برخورد با كوه واقعيت ها ، فرو نشست.
سال 61 : پس از فتح خرمشهر ، مسئولان با توجه كمتري به امكان صلح ، شعار " راه قدس از كربلا ميگذرد " را آويزه گوش خويش كردند و در روياي تنبيه درست و حسابي دشمن متجاوز و همچنين آزادي فلسين و نابودي اسرائيل به سوي مرزهاي عراق پيش رفتند. توصيفات و تشريح رسانه ها از وضعيت جنگ در جبهه ها چنان بود كه كمتر كسي شكست را باورش مي شد. اندك اندك همگان به دشواري كار پي بردند و سرانجام در سال 68 آتش بس را پذيرفتند.
سال 76: انتخاب محمد خاتمي به سيل عظيمي از توقعات همراه بود. همگان در انتظار اينكه خاتمي چه مي كند ، روزهاي بسيار لحظه شماري كردند و قهرمان يزدي تبار ايرانيان ، روزبروز نااميدكننده تر نشان داد. اندك اندك هودارانش كنار كشيدند و يارانش همه سنگر هاي سياسي را از دست دادند.
سال 84: انتخاب احمدي نژاد هم آتشي ديگر در دل ايرانيان برافروخت. گروهي در روياي بهتر شدن و گروه ديگر نگران بدتر شدن. اكنون نيز برخي توقع دارند جهان هر چه زودتر در برابر احمدي نژاد سر تعظيم فرود آورد و گروه ديگر ، دلشان به واكنش احتمالي قاطع تر خوش است. هرچند نادرستي همه خوش خيالي ها اندك اندك خودش را نشان مي دهد ولي بازهم همه در انتظار يك شگفتي هستند. مثل انتظار برد ايران در برابر پرتغال.
سال 85 : صعود مجدد ايران به جام جهاني ، كوهي از انتظارات را به تصوير كشيد. همگان بي آنكه به داشته ها و نداشته ها فكر كنند يا به تعداد روزهايي كه براي بنيادگذاشتن زيرساخت ها سپري شده است و چه امکاناتی داریم ، در روياي شكست مكزيك ، پرتغال ، هلند و آرژانتين به سر مي بردند و اينكه قهرمان جهان شوند. مثل صدور انقلاب ، مثل راه قدس ، مثل دوم خرداد ، مثل روياهاي احمدي نژاد كه او نيز مي گفت : ايران كه از گروه خودش صعود مي كند و من برنامه ريزي مي كنم در دور دوم به ديدن بازي هايش بيايم و يا حسين رضا زاده كه مي گفت : اينها كه هيچ ، هلند و آرژانتين را هم مي بريم. ما هميشه همينطور بوده ايم. بي برنامه و پرتوقع. قهرمانان داستان هاي فوق هم روزگاري مشابه داشته اند. انقلابيون سابق ، سرداران جنگ چون محسن رضائی ، هاشمي رفسنجاني ، محمد خاتمي و محمود احمدي نژاد. همه شباهت هاي بسياري به چهره هايي چون علي دايي دارند. القصه ! نه اينكه بدبين باشم ، كه به استناد به آن جمله حكيمانه كه گذشته را چراغ راه آينده مي داند ، مي شود پايان داستانهايي چون پرونده اتمي را هم نوشت و يا حدس زد.