فرياد بزنيد

 

احمدي نژاد ، زاهدان ، ۲۶ آذر ۸۴ : محيط دانشگاهها بايد همواره مملو از فرياد عدالتخواهي‌باشد.‌ بركار دولت و مسئولان نظاره كنيد و هر جا تبعيضي ديديد فرياد بزنيد تا به گوش ما برسد.

50 استاد ارشد اقتصاد ايران طي نامه اي سرگشاده ، كاستي هاي موجود ، تبيعض هاي رفتاري دولت و برخي تصميمات نادرست را يادآوري كردند. اين نامه كاملا علمي و با لحني محترمانه نوشته شده بود.

واكنش دولت : سكوت محض. احتمالا گوششان سنگين است و يا نوشته هاي 50 اقتصاددان ارشدايران اهميتي ندارد و نخواهد داشت.

واكنش الياس نادران، نماينده  مجلس هفتم : آقايان بلندگوهاي آمريكا و اسرائيل شده اند. اين آقايان ، با نامه پراكني، نطق و مقاله مي‌خواهند شرايط ايران را مشوش جلوه دهند. اگر اين حرف‌ها تئوريزه‌كردن براندازي خاموش و استحاله نظام نيست پس چيست؟

بيانيه کمیته اقتصادی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی ( از تشكل هاي اصولگرا ) : اين نامه عقده گشایی با انتقادهایی کور، جعل آمار و ارائه دلایل بی اساس با عنوان هشدار کارشناسی ، سیاست بازی های سخیف و انتقام گیری های سیاسی است.

حال تصور كنيد وقتي 50 استاد ارشد دانشگاه چنين محترمانه و مستدل و بدون فريادزدن نامه مي‌نويسند، با اين تعابير مورد استقبال قرار مي گيرند ، دستمزد فرياد زدن چه چيزهايي هست؟ ميل داريد ، بفرمائيد . داد بزنيد و مهرورزي نوش جان كنيد.

ديگ هاي پر رو

حالا می پذیریم که برانکو مربی بدی بوده و می توانست با یاران نتایج بهتری بگیرد . ولی باید بپذیریم کسانی که این روزها علم نقد بلند کرده اند هم چیزی در کارنامه خویش داشته باشند. به عنوان مثال نادر دست نشان و منصور پورحیدری، دو مربي كه براي يزدي ها خيلي نام آشنا هستند ، در اين باره  گفته اند : "هيچ برنامه‌‏اي براي حمله نداشتيم. ايران ضعيف ترين تيم جام هجدهم به لحاظ قواي جسماني است. تيمي كه اتحاد ندارد توفيقي دركارايي تيمي و فني پيدا نمي‌‏كند، اين موضوع با تفكر مربي ارتباط مستقيم دارد. برانكو شهامت لازم را براي مربيگري نداشت. " راستي ! كارنامه افتضاح اين دو آقا در شهيد قندي و شكستن دل هزاران هوادار كه يادتان هست و حتما هم شنيده ايد كه " ديگ به ديگ ميگه ، روت سياه". حكايت خيلي از مربيان ايراني و برانكو  همين است.

علي دايي و فتح قدس

 

واقعیت اینکه من از حذف تیمی مثل ساحل عاج بیشتر ناراحت شدم تا وداع ايران با جام جهانی. چون آنها شایسته بودند، توانايي داشتند، مربي داشتند و بازيكنان بزرگ. اما ايران در كنار داشته هاي ضعيف و متوسط خود ، فقط يك عالمه هوادار پرتوقع و پرشور داشت. اينجور وضعيتي در ايران اما سابقه دار است و با نتايج مشابه . ما همیشه  از هر اتفاقي ، توقعات بيش از اندازه داشتيم.به اين نمونه ها توجه كنيد:

سال 57 : انقلاب ايران ، سيل عظيمي از توقعات را به همراه داشت. وعده هايي چون آوردن بشكه و يا پول نفت به در خانه ها ، برق و آب و گاز مجاني و ...، همه هواداران انقلابي و احساساتي را پرتوقع و منتظر ساخته بود. به گونه اي كه در فكر صدور انقلاب به ساير كشورهاي جهان بودند. اين توقعات فراوان اما اندك اندك در برخورد با كوه واقعيت ها ، فرو نشست.

سال 61 : پس از فتح خرمشهر ، مسئولان با توجه كمتري به امكان صلح ، شعار " راه قدس از كربلا مي‌گذرد " را آويزه گوش خويش كردند و در روياي تنبيه درست و حسابي دشمن متجاوز  و همچنين آزادي فلسين و نابودي اسرائيل به سوي مرزهاي عراق پيش رفتند. توصيفات و تشريح رسانه ها از وضعيت جنگ در جبهه ها چنان بود كه كمتر كسي شكست را باورش مي شد. اندك اندك همگان به دشواري كار پي بردند و سرانجام در سال 68 آتش بس را پذيرفتند.

سال 76: انتخاب محمد خاتمي به سيل عظيمي از توقعات همراه بود. همگان در انتظار اينكه خاتمي چه مي كند ، روزهاي بسيار لحظه شماري كردند و قهرمان يزدي تبار ايرانيان ، روزبروز نااميدكننده تر نشان داد. اندك اندك هودارانش كنار كشيدند و يارانش همه سنگر هاي سياسي را از دست دادند.

سال 84: انتخاب احمدي نژاد هم آتشي ديگر در دل ايرانيان برافروخت. گروهي در روياي بهتر شدن و گروه ديگر نگران بدتر شدن. اكنون نيز برخي توقع دارند جهان هر چه زودتر در برابر احمدي نژاد سر تعظيم فرود آورد و گروه ديگر ، دلشان به واكنش احتمالي قاطع تر خوش است. هرچند نادرستي همه خوش خيالي ها اندك اندك خودش را نشان مي دهد ولي بازهم همه در انتظار يك شگفتي هستند. مثل انتظار برد ايران در برابر پرتغال.

سال 85 : صعود مجدد ايران به جام جهاني ، كوهي از انتظارات را به تصوير كشيد. همگان بي آنكه به داشته ها و نداشته ها فكر كنند يا به تعداد روزهايي كه براي بنيادگذاشتن زيرساخت ها سپري شده است و چه امکاناتی داریم ، در روياي شكست مكزيك ، پرتغال ، هلند و آرژانتين به سر مي بردند و اينكه قهرمان جهان شوند. مثل صدور انقلاب ، مثل راه قدس ، مثل دوم خرداد ، مثل روياهاي احمدي نژاد كه او نيز مي گفت : ايران كه از گروه خودش صعود مي كند و من برنامه ريزي مي كنم در دور دوم به ديدن بازي هايش بيايم و يا حسين رضا زاده كه مي گفت : اينها كه هيچ ، هلند و آرژانتين را هم مي بريم. ما هميشه همينطور بوده ايم. بي برنامه و پرتوقع. قهرمانان داستان هاي فوق هم روزگاري مشابه داشته اند. انقلابيون سابق ، سرداران جنگ چون محسن رضائی  ، هاشمي رفسنجاني ، محمد خاتمي و  محمود احمدي نژاد. همه شباهت هاي بسياري به چهره هايي چون علي دايي دارند. القصه ! نه اينكه بدبين باشم ، كه به استناد به آن جمله حكيمانه كه  گذشته را چراغ راه آينده  مي داند ، مي شود پايان داستانهايي چون پرونده اتمي را هم نوشت و يا حدس زد.

نفس کش؟!

 آرژانتین ۶ - صربستان صفر. عکسهای مارادونا هم دیدنی است: 1 ، 2 و 3 . توضیحات بیشتر  را هم اینجا ببینید.

احمدي نژاد و جام جهاني

فكر مي كنم مثل همه عرصه هاي ديگر ، احمدي نژاد نقش مهمي در افزايش انتظارات مردمي در تيم ملي ايفا كرد. جملاتي مثل اينكه شما جزو برترين هاي جهان هستيد، در دور دوم به تماشاي مسابقات شما مي آيم و ... ، در واقع به فراگيري جو خوشبينانه اي منجر شد كه يك دفعه از تويش ، پيش‌بيني‌هاي كشكي مثل حسين رضا زاده كه گفته بود ما آرژانتين و هلند را هم مي بريم ، بيرون مي آيد. فكر مي‌كنم يك نفر بايد به رئيس جمهور توضيح مي داد كه جام جهاني ، عرصه رقابت سياست داخلي نيست كه بشود وعده هاي دلخوش كننده داد، همه را متهم كرد، قوانين را دور زد، سر تماشاگر را گرم كرد و دست آخر هم كاري نكرد و گردن ديگران انداخت. يك فرصت نود دقيقه اي است  كه بي رحمي در همه ابعادش موج مي زند و سه سوت ، داشته و نداشته ات رو مي شود. راستي ! دقت كرده ايد او تاكنون درباره نتايج تيم ملي اظهارنظر نكرده است. هرچند احمدي نژاد اساسا كمتر درباره باخت هاي سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي كابينه اش اظهارنظر مي كند ولي شايد تجربه هايي اينچنين درست عبرتي باشد براي ارائه تحليل هايي درست تر درباره آنچه موجود است و آنچه بايد باشد. در همه ابعاد ، از توان تيم ملي فوتبال تا نحوه مملكت داري.

نوبرانه

 در ادامه حملاتي كه از هر سو به علي دايي مي شود و تمامي ناكامي هاي تيم ملي از يك قرن پيش تا كنون ، به حضور او در تيم ملي ربط داده مي شود ، به جملات نوبري برخوردم: دايي بايد بداند اين تيم ملي که امروز مثل ملک شخصي در اختيار ايشان قرار گرفته و کسي هم نبايد اعتراض و انتقادي از آن کند، محصول خون‌هايي است که به خاطر رضاي خدا و عرق ملي حتي پلاک شناسايي هم نداشتند و در وصيتنامه‌هاي به جاي مانده از آنها، حتي آرزو مي کنند قابل شناسايي هم نباشند. حالا واقعا چه ضرورتي دارد براي باخت تيم ملي به مكزيك كه كاملا قابل پيش بيني بود ، پاي همه مقدسات به ميان كشيده شود ؟ من كه نفهميدم. بالاخره نقد هم اصول خودش را دارد.

شلم شوربا

این روزها خیلی سرم شلوغ است. فشردگی کار، تغييرات شغلي احتمالي ، درگير چند پروژه بودن ، امتحانات پايان ترم ، خرابي رايانه و جام جهاني . حتما اين دلايل كافي هستند براي كمتر نوشتن و پاسخ ندادن به نظر لطف برخي دوستان. خلاصه ببخشيد!

شباهت هاي علي دايي و هاشمي رفسنجاني

پيرمرد روي صندلي روبروي متصدي ثبت شركت ها تكيه زد و گفت: به چشم خانم. منتظر مي مانم . من تا ساعت چهار و نيم بيكار هستم. متصدي پرسيد : چرا چهار و نيم ؟ پيرمرد گفت: مي خواهم فوتبال ببينم. اين علي دايي كه آبروي ما را برد، ببينيم بقيه چيكار مي كنند. از اداره خارج شدم و در ميدان باغ ملي نگاهي به روزنامه ها انداختم. همه تيتر هاي روزنامه هاي ورزشي عليه دايي بود. بیچاره کاپیتان! كسي جرات دفاع از او ندارد. ياد اين گفته سالها پيش عباس عبدي افتادم كه مشكل هاشمي رفسنجاني اين است كه در برخي حوزه ها، جزء فرزندانش كسي حاضر به دفاع از او نيست. نه اينكه كسي جراتش ندارد ، حجم اتهامات آنقدر سنگين است كه فرصتي براي شنيدن پاسخ هاي احتمالي باقي نمي گذارد. از اين نظر فكر مي كنم كه دايي سخت شبيه هاشمي رفسنجاني است. اما او از يك جهت ديگر هم تا ديروز شبيه هاشمي رفسنجاني بود. هاشمي در ادبيات سياسي ملقب به آسانسور است . اين لقب كه در واقع لقب يكي از رهبران چين است، به بالا و پائين رفتن مداوم هاشمي در عرصه سياست ايران اشاره دارد . دايي هم هميشه اينگونه بود و در برابر انبوه انتقادات - گاه بي رحمانه - تاب مي آرود و  در ميدان مي ماند. اما انگار امروز آسانسور خراب شده و به بهانه كمر درد، قرار است او از عرصه ملي حذف شود. البته اين باعث نمي شود كه شما نتيجه گيري كنيد كه حتما هاشمي رفسنجاني هم در انتخابات آينده مجلس خبرگان رهبري  كه شانس بالايي براي كاپيتاني دارد، بهانه بياورد و شركت نكند. بعيد است! فعلا آن آسانسور خراب نيست. ولي اگر چنین شود بهانه ديگران و يا هاشمي براي كنار رفتن از صحنه چه خواهد بود؟

نماد

خيلي سعي مي كنم كه به اقدامات دولت احمدي نژاد خوشبين باشم. اما هر روز صبح كه اتلاف وقت ناشي از عدم تغيير ساعت اعصابم را خرد مي كند، نااميد و بدبين مي شوم. اين تصميم اشتباه انگار برايم به يك نماد تبديل شده است ، براي اينكه فكر كنم ساير كارهاي دولت نهم هم مثل اين تصميم ، بدون برنامه و پر اشتباه است. حالا هم كه قرار شده در استان يزد مثلا ساعت كاري از  شش صبح شروع شود ، فكر مي كنم از لحاظ اداري با ناهماهنگي هاي تازه اي روبرو شويم. هر چند از گذشته خيلي بهتر مي شود.

برانكوي ويروسي

با باخت ايران حوصله ای برای نوشتن نمانده است . قصه باخت و تعويض نشدن علي دايي،  قصه تازه اي نيست. خيلي وقتها همينطوري بوده و ايرانيان از كنار گذاشتن آدمهايي كه گنده مي شوند و يا آنها را گنده مي كنند، ناتوان بوده اند. حالا اين ويروس به برانكو هم سرايت و ناتوانش كرده است.

سلام بر آرژانتين ، مرگ بر آلمان

 با توجه به اوج گرفتن احساسات مردمی در رابطه با جام جهانی و لزوم هدايت افكار عمومي و ابراز نظر درباره اين مسئله ( به تبعيت از رفتار همه ايرانيان) ، فعلا شعار " سلام بر آرژانتين ، مرگ بر آلمان " به عنوان شعار روز پيشنهاد مي شود. لطفا از هر گونه تفسير سياسي درباره اين شعار بپرهيزيد و فقط به فوتبال فكر كنيد.

مسائل ملت

در خبرها آمده بود كه تعيين قيمت سيمان به رئيس جمهور واگذار شده است. مي دانيد كه فعلا تصميم‌گيري در مورد سرنوشت تمام جهانيان بويژه از بعد اينكه به راه راست هدايت شوند ، غني سازي در تمام كشورهاي جهان ، چگونگي بهتر شدن اوضاع كشورهاي فقير و اساسا چگونگي بهتر اداره شدن اداره جهان به رئيس جمهور سپرده شده است. البته با توجه به توانائي هاي پيامبرگونه رئيس‌جمهور ، وقت ايشان تنها مختص اموري چنين كوچك نيست بلكه حتي چندي پيش يك هموطن درخواست كرده بود رئيس جمهور به مسئله پخش برخي فيلم ها توسط رانندگان برخي اتوبوس ها ، رسيدگي كنند . پس! نبايد عجله كرد و بدون شك كردن به توانايي هاي دولت نهم ، منتظر شناسايي همه مشكلات و مسائل ملت و همچنين حل آنها باقي ماند.

مشت نمونه خروار

ديشب در خبرها از مصوبه تازه دولت احمدي نژاد گفته مي شد و اينكه اين ۴۵ مصوبه چه مي كند. يادم افتاد كه دولت محترم حدود ده ماه پيش در اولين جلسه كه در مشهد برگزار كرد، مصوبه اي داشت به نام صندوق مهر رضا و رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي نيز خدمات صندوق  را تجلى همان شعار «پديدار شدن پول نفت سر سفره مردم» دانست. (‌ بگذريم كه اساسا احمدي نژاد در ارديبهشت امسال اين شعار انتخاباتي را شعار خودش ندانست و آن را رد كرد.) سه چهار ماه بعد مجلس تغييرات اساسي در اين مصوبه داد و اسمش عوض شد. تغييرات پياپي مجلس به مذاق دولت احمدي نژاد خوش نيامد و سرانجام دو ماه پيش، شوراي عالي اداري به رياست احمدي نژاد با ادغام پنج صندوق ديگر ، راسا صندوق مهر رضا را تشكيل داد.  اندكي بعد معلوم شد كه اين مصوبه هم خلاف اختيارات بوده و  كلي ابهام حقوقي  دارد.اما دولت نهم بي توجه به تذكرات مجلس و كارشناسان ، حدود پنجاه روز پيش ، مصوبه شوراي عالي اداري را ابلاغ كرد و قرار است تا يكي دوماه ديگر ، يعني يك ساله شدن اين مصوبه ، شاهد تشكيل صندوقي باشيم كه به گفته اغلب كارشناسان ، پيامدهاي منفي بسياري خواهد داشت. حالا! وقتي اولين مصوبه دولت نهم ، براي اجرائي شدن يك سال زمان برده و دست آخر هم به طور غيرقانوني در حال اجراست ، مي شود اميدوار بود كه اينهمه مصوبه هيئت دولت در سفرهاي استاني كه گمانم از ۱۱۰۰ مصوبه گذشته باشد ، در دوران حكومت احمدي نژاد به سرانجامي برسد و تهي از تخلف باشد. باور كنيد نمي‌شود ، حتي اگر الهام الهي باشد.

پيدا كنيد پرتقال فروش را !

برایم جالب بود که بدانم مسئولان و رسانه های ایران بویژه آنهایی که نزدیک به دولت هستند ، درباره كشته شدن زرقاوي چه واكنشي نشان مي دهند. رئيس جمهور محترم كه چندي پيش براي زودتر مردن شارون تروريست دعا كرده بود ، به مرگ ديرهنگام زرقاوي تروريست واكنشي نشان نداد. صدا وسيما مرتب خبر از كشته شدن چند عراقي در بغداد مي داد و بعد از برجسته سازي اين خبر ، در حاشيه به كشته شدن زرقاوي پرداخت و خبر از خوشحالي مردم عراق مي داد و اينكه مردم عراق براي تكميل خوشحالي خود ، خواستار خروج آمريكايي ها هستند و از پليس عراق براي كشتن زرقاوي تشكر مي‌كنند.! البته اينگونه واكنشها خيلي عجيب نيست. يادم هست وقتي آمريكا ، رژيم صدام را سرنگون كرده بود ، خطيب نماز جمعه تهران (‌ امامي كاشاني ) از مردم عراق خواست كه به شكرانه اين پيروزي و لطف الهي به خيابانها بيايند و عليه آمريكايي ها شعار بدهند.خوب! درك تحولات بين المللي و اصول علم سياست يعني همين چيزها ! 

رمز بازي

نكته اول : در جريان سخنراني هاشمي رفسنجاني در قم ، چند معترض كه گويا سه نفرشان يزدي بوده‌اند، در اعتراض به سياست هاي پيشين هاشمي و يا شايد حرف هاي وي ، شعارهايي سر داده اند و اين اقدام سبب به هم ريختن سخنراني شده است و البته معترضان به بيرون از محل هدايت شده اند و بعد هم دستگير شده اند. صدا و سيما هم جريان آشوب حين سخنراني را پخش كرده است. خوب! به نظر مي رسد اتفاق خاصي نيفتاده است. مثل خيلي از كشورهاي غربي ، حين سخنراني يكي از مقامات مسئول ، تنشي پيش آمده و بعد رفع غائله شده است. نكته دوم : برخي سايتها انتقاد كرده بودند كه سردسته معترضان قبلا در يزد سخنراني ميردامادي (‌ نماينده مشاركتي مجلس ششم)‌ را بهم زد و كسي با او برخورد نكرد . اين هم طبيعي به نظر مي رسد. چاقو كه دسته خودش را نمي برد. نكته سوم: برخي ديگر انتقاد كرده اند كه چرا اين اتفاقات هميشه عليه يك جناح خاص و چهره هاي منتقد رخ مي‌دهد . خوب! اين هم طبيعي به نظر مي رسد . ببينيد ! حتي در آمريكا هم كسي جرات ندارد به طور آشكار و مداوم عليه اسرائيل بنويسد و تبليغ كند. بالاخره اين خط قرمزها بايد باشد. حالا يك مدتي فلان چهره ها ، سپرش مي شود و يك مدت، بهمان چهره  مي شود جان فدايش.  نگاهي به رفتار آمريكا در قبال اسرائيل بياندازيد. انگار همه موجوديتش در سيماي اسرائيل خلاصه مي شود. پس با تمام وجود از اسرائيل دفاع مي كند و براي ماندن اسرائيل ، به هر كس و هر چيز حمله مي كند. چرا كسي از اين موضوع انتقاد نمي كند. لابد جراتش نيست. نه! انگار اساسا اين رمز بازي است و  دليل ماندن.

خميني آباد

 

چند روز تعطيلي ، فرصت مناسبي پيش آورد براي اينكه همراه خانواده خانمم ، به يك سفر كوتاه بروم. براي نخستين بار به استان چهارمحال و بختياري رفتم و براي دومين بار به كهگيلويه و بوير احمد . اين چند نكته، گفتني هاي  اين سفر است ، ناگفتني ها بماند.

1-  - فرض کنید شما منتقد نحوه اداره امور کشور هستید و اینکه کفایت لازم برای بهره برداری از استعدادهای ایران وجود ندارد. بهترین روش برای اثبات این انتقاد - حداقل براي خودتان - اين است كه سفر كنيد، به شهرهاي مختلف ايران. به عنوان مثال اگر راهي چهارمحال و بختياري شويد ، خواهيد ديد كه سرزميني سرشار از پتانسيل برتر بودن در زمينه دامپروي ، توريسم و كشاورزي ، مردان و زناني فعال و جوانان مشتاق، چگونه در فقر و بيكاري غوطه ور است و حتي يك كارخانه مهم  در اين استان وجود ندارد. هنوز روستاهاي پراكنده و بدون برق و آب – در سرزميني كه منبع آب است – خودنمايي مي كنند .در كهگيلويه و بويراحمد هم همينطور مي تواند به خوبي كندي فرايند توسعه را مشاهده كنيد.

۲- ۳۰ كيلومتري ياسوج ( جاده شهركرد - ياسوج) روستايي است به نام خميني آباد. فقير ، مهجور و عقب مانده و در واقع تابلوي خوبی است  از اوج ناکارآمدی مديريت كشور در توجه به مناطق محروم كشور و همچنين بي‌توجهي به شان و نام رهبر فقيد انقلاب و آرمان هايي كه در سر داشت.

3- احمدي نژاد به هر دو استان سفر كرده است. شايد زود باشد كه بخواهيم از نتايج سفرش ، اثري ببينيم ولي در باباحيدر( شهري كوچك در چهارمحال و بختياري)‌ از نتايج اين سفر و اميد به وعده هاي داده شده پرسيدم. ساده و راحت گفت : اين هم مثل قبلي ها ، يه چيزهايي گفت و رفت.

4- از شهركرد تا ياسوج ، توريست خارجي نديدم ولي مردم عادي اين دو استان هيچ اطلاعاتي از وضعيت مناطق مختلف ، جاذبه هاي گردشگري استان و .. نداشتند و حتي از راهنمايي توريست ايراني ناتوان بودند ، چه رسد به توريست خارجي. اما با اين وجود جاذبه هاي اين دو استان آنقدر فراوان هستند كه تحت شرايطي به ديدنشان رفت.

خلاص

چند روزی از شر اینترنت خلاصم و طعم خوش سفر می چشم...

فرهنگ ميزباني

 
۱- جلوی در هتل .... یک اتوبوس نارنجی خوشگل ایستاده بود. بیست سی تا پیرمرد و پیرزن ژاپنی با چهره های بشاش و خندان ، در حالي كه از سر در  هتل عكس مي گرفتند به سوي اتوبوس روان بودند. همگي فوق العاده سرحال ، تميز و با رفتاري كاملا محترمانه. جلوي اتوبوس ، دقيقا در محل سوارشدن توريستها ، دو كارگر شهرداري با لباس هاي نارنجي بسيار زشت ، قيافه اخمو و ظاهر كثيف ، در حال ريختن آشغالها داخل گاري بدريختشان بودند. طوري كه بخشي از گرد و خاك را تقديم توريستها مي‌كردند. به عنوان بدرقه راه و هديه فرهنگي. راننده اصفهاني سر و صدا كرد و مدير هتل متوجه شد و كارگران را راهنمايي كه كرد كه حداقل ده دقيقه ديگر اين كار را انجام دهند. 
۲-  یکی از کانالهای ایتالیایی برنامه ای مستند درباره ی ایران نشان داده است. اول روايت يك وبلاگ‌نويس ايراني مقيم ايتاليا را درباره اين مستند بخوانيد: "در اين مستند، یک جهانگرد تیپیکال اروپایی غربی با موهای بور و قدی بلند به ایران رفته بود و داستان سرایی کرده بود. این جهانگرد وقتی می خواست از این شهر به شهر بعدی برود سوار شتر می شد و شتر سواری می‌کرد. به تخت جمشید رفت و گفت در فارسی نام پرسپولیس پارسه است. در مورد ستونها تخت جمشيد حسابی داستان گفت اما یادش رفت حرف بزند در مورد کنده کاری ای که هدیه دادن ۲۸ ملت مختلف به پادشاه ایران را نشان می دهد. تازه! قبر سیروس را به عنوان قبرِ داریوش بزرک نشان داد. به نقش رستم رفت اما کنده کاری ای که امپراتور روم در برابر امپراتور پارسها -بهرام -زانو زده است و طلب بخشش می کند را ندید. به نقش رستم رفت اما به پاسارگاد و قلعه ی فیروزآباد و بهشت گم شده و آبشار مارگون نرفت .با زرتشتی‌ها حرف زد و .... بعد از نمايش این مستند ، صاحبخانه ام گفت كه حالا دوست دارد یه سفر به ایران بیاد و ایران را ببیند. میپرسید هند همسایه ایران است؟ و وقتی من گفتم نه حرفم را باور نمی کرد. می گفت در فیلم گفته شده است هند همسایه ی ایران است. می پرسید آتشِ مقدس چاک-چاک (‌ چك چك )‌چگونه دوهزار سال روشن مانده است. و وقتی من گفتم مردم پشت سر هم هیزم روی هیزم گذاشته اند، کلی تعجب کرد."
خوب اين دو تصوير شايد كمك كند به اينكه دنيا چه نگاهي ( تازه از دريچه مثبت )‌ به ما دارد و ما براي اشاعه اين نگاه مثبت و همه گير شدنش و همچنين دادن اطلاعات درست به آنها، چه تلاشها كه نمي‌كنيم. تلاش هايي آگاهانه كه رفتار نادانسته آن كارگر شهرداري تابلوي كوچكي از آن است.  

اثرات وجودي مسئولين محترم

یادم هست در بعضی فیلم ها یا سریال های انگلیسی، مثلا وقتي يك عضو انجمن شهر با هيبت مخصوصش از انجمن خارج مي شد و به خيابان مي آمد تا چندكيلومتري اطراف خودش را تحت الشعاع قرار مي داد. ديروز مشابه چنين اتفاقي جلوي يك نهاد مردمي يزد افتاد. يك عضو محترم اين نهاد  با ظاهري فوق‌العاده آراسته ، طوري كه يقه زيرپوشش بيست سانتي از يقه پيراهنش بالا زده و هارموني بي نظير كت و شلوار ، كفش و جورابش ، رنگين كماني تماشايي را جلوه گر ساخته بود،انبوهي از برگه‌هاي كوچك و بزرگ را به طور بسيار نامرتبي داخل يك پوشه قرمز كوچك و رنگ و رو رفته‌اي جاسازي كرده و منتظر آمدن راننده و رفتن به منزل بود. روي پوشه هم با خط زشت و درشتي نوشته شده بود :‌نامه‌هاي مردمي. القصه ! در حال تماشاي هيبت كدخدا بودم كه ناگه يك جوانك موتورسوار با پررويي تمام جلوي ايشان ويراژ داد و چيزهايي نازكتر از گل هم نصيب هم ايشان كرد. دو دقيقه در حالي كه محو تماشاي جمال يار بودم ، بويژه قدم زدن سرشار اعتماد به نفس و غرور آفرينش، سوار تاكسي شدم. چند ثانيه اي گذشت، ناگه ماشين با كله در گودالي كوچكي كه شهرداري براي راحتي رانندگان وسط خيابان حفر كرده بود ، افتاد و به شكرانه اش ، راننده كلي دعا به جان مسئولين محترم كرد كه چقدر خيابان ها صافند و بدون چاله و چوله. چند قدم جلوتر و دور از تمثال مقام محترم ،‌در ميدان امام حسين ، جلوي استانداري يزد ديدم دو سه تابلوي تبليغاتي بزرگ ، به خوش تيپي همان مقام محترم ، به مردم چشمك مي زنند و شايد زيبايي هاي يزد را به تصوير مي كشند. ته بلوار دانشجو كه رسيديم ، ديدم دوباره كارگران مشغول كارند . ياد آمد كه براي ششمين بار  در اين ناحيه زحمت مي‌كشند. پانصد متر بعدي هم در انبوه ماشين هاي شكيل و راننده هاي مودب گير افتاديم و كلي حرف‌هاي مودبانه و خوب شنيديم. ميدان ابوذر هم راننده اتوبوس يك تعارف خيلي مودبانه به راننده تاكسي كرده و ايشان هم در عوض يك فحش آبدار ناقابل تقديم كرد. كمي فكركردم ! متوجه شدم واقعا مسئولين محترم خيلي موثرند و اثرات تفكرات بي نظير ،‌برنامه هاي كارشناسي ، حرف هاي منطقي و همچنين ظاهر دلربايشان نه تنها چند كيلومتري كه تا بيست كيلومتري محل كارشان را فرا مي گيرد.راستي ! با توجه به اينكه مجلس هفتم هم بدجوري براي تهيه الگوي لباس ملي تلاش مي كند  بد نيست يك نمايشگاه مد لباس بويژه از حيث تركيب و تنوع رنگهايي كه مي توان بدون توجه به هماهنگي در لباس پوشيدن بكار گرفت ، برگزار شود و برخي از مسئولين محترم در اين زمينه آموزش‌هاي لازم را به مردم بدهند تا در واقع خدمت خويش به خلق تمام كرده باشند.     

مهرورزي تازه در حق خاتمي

هر چند تائید نشده ولی خبر رسیده که خاتمي، براساس حكمي كه دولت احمدي نژاد برايش فرستاده است، مجبور به ترك منزلي شد که در آن زندگي مي کند. قبلا هم انواع مهرورزي ها دولت نهمي مانند قطع حقوق و مزاياي تيم حفاظتي و اخراج وي از دفتر سعدآباد نصيب خاتمي شده بود. نكته مهم اينكه رئيس جمهور ، ديروز در جلسه شوراي عالي ايرانيان خارج از كشور بر حمايت كامل از ايرانيان مهاجر تاكيد كرد. با اين توصيف شايد بد نباشد خاتمي هم به خيل نخبگان ايراني خارج از كشور بپيوندد تا بيشتر و بهتر مشمول لطف دولت نهم گردد.البته ساكن فلسطين ، سوريه و ساير بلاد دوست هم شود بهتر است ، لطف دوبله دريافت مي كند.